مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست تقدیم به روی ماه عالم مهدی موعود منجی تمام عالم هر که منجیست خدا یارو نگهدارش باد هم که عیسی و موسی محمد باشد طراح و نوسینده حجت اله عرفانیان مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صدحدیث آئینه روی محمد علیست دره علم خدا غیر از علی نیست جانشینه مصطفا این مرتضی مولاء علیست به ابجد خانواده محترم پیامبر583 پادشاه اصلی عالم 583محمد علی فاطمه حسن حسین 583 عاشوراه 583 شبکه نور 583پادشاه اصلی عالم 583به قرارداد الله 583 اهل بیت فاطمه 583 امت اسلامی583اهل دین قرآن اسلام 583به ابجداهل دین 100+351 قرآن +132 اسلام=583 583شبکه نور 583 شبکه نور583 اهل بیت فاطمه 583 این عدد نورانی را از راست بخوان براستی شیعیان فرزندان اهل بیت محمد علی فاطمه حسن حسین 583 میشود 385 شیعه 385 74 فرقه گمراه دین اگر دین ندارید لا اقل آزاد مرد باشیدبه ابجد 245 دینه بحق الله 245 افق دین اسلامه حق245اسلامه حق245 فاطمه +علی =245 علی110+135فاطمه=245 یا اسلام محمد 245 با اسلام علی 245دین الهی فاطمه 245با اسلام علی 245 با اسلام بحق بدینه حق اللهی 245 با دین انسان 245 اهل منطقی 245بسیجیان علی 245 مقام جانباز 245دعا کنید مهدی بیاید 245 انقلابیان 245 بسم الله الرحمن الرحیم 786- 541 عمر ابوبکر =245 اسلامه حق 245حکم الهی دین الله245 فاطمه 135+110 علی=245 اسلامه حق 245 سلطان سریرولایت علی قل انماولی یکم الله علی245مدار245مراد245 ما شیعیان فقط اهل بیت پیامبر را دوست میداریم و از کفار قریش بیزاریم به ابجد با قاصبان اهل بیت 786-245 اسلامه حق 245 علی فاطمه =541 عمر ابوبکر 231 باقاصبه دین الله231 ابوبکر231 راه دزدی231 فلسفه دین الله 385شیعه 385 حرفهای حسابی 385راز اهل عالم 385فرق نمیکند که سنی بر حق باشد یا شیعه وحدت اسلام برایم مهم است و پذیرش بحق به ابجد وحدت کل اسلام 600 منهای 541 ابوبکر و عمر = 59 مهدی 59 بزودی خواهد آمد و همه ادیان را به وحدت فرا میخواند ما باید کمکش کنیم صحابه حضرت مهدی بودن زحمت داردو 202دین الهی محمد 202 یعنی علی 110+92 محمد=202 بلغ اولا بکمالهی کشف دوجا به جمالهی حسنت جمیعو خصالحی صلو علیه و آلهی حاتفی گفت دیدم من آن کتف نبی دوره خاتم تا به شانه بود علیا"علیا"یا علی دوش نبی حیدر است وارث پیغمبر است بوود نام مولاء الهی بحق که وصی مصطفی مرتضایی بت شکنی دوش نبی حیدر است وارث پیغمبر است اسلام نجاتبخش 1488 - 1202 عمر ابوبکرو عثمان = 286 یعنی 286 عید محمد علی 286 به ابجد 12منتخب12 اسلام 12 حق 12اخلاق12 نجاتبخش 12 اسلام 12 نجاتبخش 12 قلب 12هوا 12 ساعت 12 ماها 12 قلب 12جانها 12حم 12 گل گل12 دلی که نیست حب علی سنگ است چرا که نور وی و نور حق هماهنگ است مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست وصی بحق محمد سلام سَلاَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ سلام بر جمال حیدر کرار اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش که به تلبیسو حیل دیو مسلمان نشود فتنه های دین 615-541 = 74 فرقه نه 74 ابجد سه خلیفه ابوبکر27+22 عمر+25 عثمان =74باعث 74 فرقه شدن دین شدند74والشجرتها الملعونه 74 ابجد ابوبکر 27+22 عمر +25 عثمان = 74 ان من المجرمین منتقمون 74 به هزار نام خدا قسم 1000به ابجد محمد مصطفا 92 قسم = 1092 منهای ابجد سه خلیفه کن 1202- منهای 1092 = 110مولا و مقتدای عالم علیست افتخار دین 1346- 1202= 144 ضرب 12 امام در خودش 144 ابجد آیه وعتصمو بحبل الله جمیعا" و لا تفرقو 144 گمراه دین 310 عمر 310فاسق دینه310دلیل نفاقه310 اهل نابکار310 مانع های سده دین 310مفسدین به جهان310با ارازل دینی310پلید نادان بجهانی310310مفسدین به جهان310منکر310نامردیه 310 گنه بزرگانه 310مکرن 310 کفری 310 نیرنگ310 عمر310 ابله منافقا 310جاهل منافق310عمر 310حرامیان 310گمراه دین310فاسقین 310مکاره پلید310به کاذبه منافق310جاهل منافق 310بفریبی ها310مکرن310 کفری 310گمراه دین310عمر 310منکر310 نیرنگ310عمر310با قاصب کل دین 310 بناحق پلید اهله دینه310 بیداد گرانه ابله 310 احمقان اهل دینی 310 یا وهابیه منافقه 310احمقان اهل دینی 310 فاسدان پلید دین ها 310 بمار زنگی 310کفری 310 عمر 310 310کلب کلب هار310 ابله منافقا 310نمرودی310 ناحق عالمی 310 عمر 310بمار زنگی 310منکر 310جاهل منافق 310 ابله منافقا 310 اباجهل در دین 310 ابالهبا در دین 310 اباجهل در دین 310 بیداد گران ابله 310 قاصبان بدین 310نامردیه 310 کفری 310 عمر 310 گمراه دین 310یا بلاء دین اسلام 310نیرنگ310نمرودی310 سامری310 گمراه دین310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر 310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310دلیل نفاق310 عمر 310 جاهل منافق310 ابله منافقا 310 با اهل منافق 310 310اباجهل در دین 310 کفری310 احمقهای فاسد 310 منکر 310 حرامزاده پلید 310وهابی کودن دین اسلامی310 قاصبان بدین 310 رمززناه 310 گمراه دین310 کوره دینیه 310جهل عرب 310 اباجهل در دین310یا بلاء دین اسلام 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 دلیله نفاق310کفری310 نیرنگ310نمرودی 310 کلب کلب هار 310 عمر 310سگ هار پلید 310 دلیل نفاقه 310 جهل عرب 310سامری310 310دائش وهابی نادان 310 اباجهل در دین 310گمراه دین 310 جاهل منافق 310 ابله منافقا310 کفری 310حرامیان 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310بمار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310یا بلاء دین اسلام 310 سگ مردها310 نیرنگ 310نمرودی 310سامری310 گمراه دین310یا بلاء دین اسلام 310 نیرنگ 310 منکر 310 کفری 310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310ناهنجار 310پلیدی بقاصبانی 310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310احمق بی دین ها 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین 310 گراز ناهلی 310 دزده دین اسلامی 310 نار جهیما310بدعت شیطانه 851-541= 310عمر 310 با اهل منافق 310 حرامیان 310 بمزاحم های دین اسلام 310 رزل بدینی 310 با اهل منافق 310 اهل دین دین عدوالله 310عمرفاسق دینه310دلیل نفاقه310 اهل نابکار 310مفسدین به جهان310با ارازل دینی310پلید نادان بجهانی310 مفسدین به جهان310 310فاسق دینه310دلیل نفاقه310 اهل نابکار310 مانع های سده دین 310مفسدین به جهان310با ارازل دینی310پلید نادان بجهانی310310مفسدین به جهان310منکر310نامردیه 310 گنه بزرگانه 310مکرن 310 کفری 310 نیرنگ310 عمر310 ابله منافقا 310جاهل منافق310عمر 310حرامیان 310گمراه دین310 فاسقین 310مکاره پلید310به کاذبه منافق310جاهل منافق310 310منکر310نامردیه 310 گنه بزرگانه 310مکرن 310 کفری 310 نیرنگ310 عمر310 ابله منافقا 310جاهل منافق310عمر 310حرامیان 310گمراه دین310 فاسقین 310مکاره پلید310به کاذبه منافق310جاهل منافق310بفریبیها310 مکرن310 کفری310گمراه دین310عمر 310قاصبه دین الله310 فریب کاران اهل عالمی 715 -541 فتنه ها عمر ابوبکر = 310 عمر 310 گمراه دین 310خاک عالم بر سرت کنم عمر عرعر خر هم بوود لعن عمر این نام 310چیست که عرعر میکند اهل سنت را همه خر میکندتف به روی هر کسی نادان بوود هم طرفدار ابوبکروعمر عثمان بوود عرعر خر هم بوود لعن عمر به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 اهل بی مغز بدین 231ابوبکر 231با قاصبه دین الله 231 لانه جاسوسیه 231 قاصب ابله 231231محکومان بدین 231ادیانی جعلی باطل 231 دو رویه 231 یا ابوسفیانی 231 نفاق231 فاسق231 اهل بقاصب231یا اهل مفسد 231 اهل نامرد 231 محکومان بدین231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 ابوبکر231راه دزدی 231 نفاق 231 با جاهلا نادان ملحد 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 یا ابوسفیانی 231لانه جاسوسیه231 ادیانی جعلی باطل 231 دورویه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر نابحق دینها 231 بااحمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 ابوبکر و عمر 541در غدیر خم دین کامل شد اکملتو لکم دینکم بعد از وفات پیامبر دشمنان دین خدا گمراه دین 310مکرن 310کفری310 ناحق عالمی310 عمر310نیرنگ 310گمراه دین 310 مکرن310کفری دزدان فدکه فاطمه310بمارزنگی310 کفری310 اهل نابکار 310بعالم بی عملی 310 پرمدعاه 310با نادان کل عالمی 310 ابله بکل عالم 310 فاسق دینه 310 پلید فاسدان دین 310 احمق ها نادان پلید 310 پلیدها احمق نادان 310منکر 310جاهل منافق منافق ابلها 310نامردیه310 کفری310عمر310نیرنگ 310 نمرودی310 حرامزاده پلید310 سامری310 گمراه دین310مکرن 310 بکج راه 231 ابوبکر231 دزده دینه اسلامی 231ابله بکل عالم 231دزدا فدک نگونه 231ابوبکر 231رکب وبا 231 احمق ملحد 231 اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 با فاجعه جهانی 231 به لعین دین 231 ابوبکر231لعین بدین231 بکودن احمق 231 دین حرام الهی 231 نفاق 231 عصیان 231 فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر 541+430 مقصر = 971 ظالم - 310 عمر =661 عثمان -231 ابوبکر =430 مقصر به ابجد (ریاست کفر )971 ظالم میباشد 971-661 عثمان = 310 عمر310 با قاصب دین الهی 310 عمر 310 منکر 310 حرامیان 310 کفری 310 عمر ابوبکر231+ 310عمر 310ناحق عالمی = 541فتنه عالم 676-135 فاطمه = 541 عمر وابوبکر فتنه عالم بودند شرم گینان 651-110 علی = 541 عمر ابوبکر رکب وبا 541 عدواهل بیت بوده اند به ابجد صغیر شیطان 22 مقصر 22 هذیان 22 عمر22شیطان 22 ابابکر22دشمن اسلام22 مجرمان 22 منافقان 22 بدبختی 22 بدیها 22 دروغ 22نیرنگ 22 کلک 22 کید 22 مکارا 22 روباه 22 ابوبکر رکب وبا من از خار سر دیوار دانستم بناحقی دو سال خلافت نکرده از دنیا رفت عمر به او سم ری سامری قوم محمد او را به درک اسفل سافلین فرستاد در طبقه سوزان جهنم که به آنجا اسفله سافین میگویند فقط شیطان نمرود شداد حامان فرعون عمر ابابکر شمر یزید معاویه و بت پرستان و قاصبان ولایت را عذاب میکنند قرار دارندهفت طبقه زیرداخل جهنم سوزان ترین جای جهنم را درک اسفله سافلین میگویند علمی فراتر از کهکشان ریاضی در قرآن به ابجد ظالم 971-430 مقصر = 541 ابجد ابوبکر عمر 541 مقصر 430+231 ابوبکر= 661 عثمان 661+310 عمر = 971 ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541گمراه دین بناحق دینها 541 ابجد آل سعود 171+370 شیطان = 541 مردان گمراه 541جهل عرب ابله به کل عالم 541 اباجهل در دین عقیده باطل 541کفری دین حرام الهی 541دلیل نفاق به لعین دین 541 به دقل باز کودن با قاصب کل دین541 پلید ناکسان حرامیان 541ابله منافقا بناحق دین ها 541 بی دینها احمق جاهل منافق 541جهل عرب عقیده باطل541ملحد ها یا منافق آل سعود 541شیطان آل سعود541 آفت کلی541 به نااهله منافقه آل سعود 541بانامرده اهل دین اسلامی دشمنا دین های اسلامی 541 منافق کوردلی541 ابله بشرا 541آفت کلی آفت کلی541 به نااهله منافقه آل سعود 541بانامرده اهل دین اسلامی 541دشمنا دین های اسلامی 541 منافق کوردلی541 ابله بشرا 541آفت کلی 541 با قاصب کل دین نفاق541 کافر پلید دین اسلام 541مجرمین بدین اسلام با دشمن ابله نادان 541 به نامرده ابله دین 541 بنامردان قاصب 541 نامردان اصلی دین 541آفت کلی 541انحرافه دین اسلام یا حقه بازان پلید اسلامی به نامرده ابله دین 541 عقیده باطلی نامردی 541 با منافقان ابله ملحد نادان 541دشمنه اسلامی 541کافر پلید دین اسلام 541 مجرمین بدین اسلام 541انحرافه دین اسلام 541
قالب وبلاگ 1
داستانهای زندگی 1
ابزار وبلاگ 1
خرید لایسنس نود32 1
بزرگترین سامانه تبادل لینک 1
بهترین ریمل - ریمل حجم دهنده و بلند کننده 1
سر دنده ال ای دی led
ردیاب مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اسلامه حق 245 علی 110 + 135فاطمه = 245 و آدرس aaaali110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 54
بازدید ماه : 822
بازدید کل : 89833
تعداد مطالب : 437
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



به ابجدظالم 971- 430 مقصر = 541 دشمنه اسلامی 541 کافر پلید دین اسلام 541توهین دین ها 541 بنامردان قاصب 541 مردان گمراه 541 مجرمین بدین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541 آل سعود 171+370 شیطان = 541 عمر ابوبکر541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی 541 مرگ کافر 541 آفتین 541 عداوتین 541 عمر ابوبکر541 فتنه ها541 آل سعود 171 +370 شیطان = 541 قاتلی 541 دشمنه اسلامی 541 اولین قاصب دینه 541 مجرمین بدین اسلام 541 بنامردان قاصب 541 انحراف دین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541 اولین قاصب دینه 541 مجرمین بدین اسلام 541 بنامردان قاصب 541 انحراف دین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541منافقان پلیده دین 541 با ناکس های اهله قرآن 541مقصرا دین الهی 541 نامردان اصلی دین 541بنامردان قاصب 541 مردان گمراه541 فاجران دین اسلامی 541 مجرمین بدین اسلام 541 دشمنه اسلامی 541 مردان گمراه 541 احمقان فاسد دین اسلام 541 کافر پلید دین اسلام 541 مقصرا دین الهی 541 بنامردان قاصب 541 مردان گمراه 541 بنامردان قاصب 541 نامردان اصلی دین 541 به اولین قاصبان احمق پلید 541 نامردان اصلی دین 541 به ابجد آفتین 541 کافر پلید دین اسلام 541آفتین 541فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 میباشند 541احمقان فاسد دین اسلام 541 کافر پلید دین اسلام 541 مجرمین بدین اسلام 541 کفار پلید دین اسلام 541 با ناکسهای اهل قرآن 541 مقصرا دین الهی 541 فاسد ترین نامرد اهل دین 541 مجرمین بدین اسلام 541مردان گمراه 541 بنامردان قاصب 541 کافر پلید دین اسلام 541 احمقان فاسد دین اسلام 541مجرمین بدین اسلام 541 دشمنه اسلامی 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر


در عرش نوشته با خط جلی وارث خاتم بوود مولاء علی قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی تقدیم به روی ماهت یا قائم آل محمدی 

 

 مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست

به ابجد ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541 +661 عثمان =1202 عمر ابوبکر عثمان 1202 قاصب ولایت محمدی 737-196 ضرب 14 معصوم  = 541  عمر ابوبکر 541 با قاصبه خلافت 1312-110 علی = 1202 ابجد ابوبکر و عمر عثمان  1202  ابجد این آیه قرآن  ان من المجرمین منتقمون 1202 این آیه قرآن هم به ابجد صغیر هم به ابجد کبیر ابجد ابوبکر و عمر و عثمان میباشد 1202  ان من المجرمین منتقمون 1202 این آیه قرآن هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر سه خلیفه میباشد ابجد خائنان 772-541 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند  به ابجدمتکبرین دین  786-245 اسلامه حق = 541 عمر و ابوبکر 541 مجرمی مردد 541 حرام لغمها ملحد دین 541 با قلدر ادیانو اسلام 541 به ابجد منافقان قرآن 673 - 132  اسلام = 541 عمر 541 +430 مقصر = 971 ظالم به دست میآید به ابجد ظالم 971 -310 عمر = 661 عثمان 661 یا مرد پررو 661 اینتر 661  دروغ گو 1216 - 14 معصوم = 1202 ابجد ابوبکر عمر عثمان  1202 -971 ظالم = 231  ابوبکر ظالم و مقصر دین میباشد  اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 با فاجعه جهانی 231 نفاق 231 عصیان 231 دزده دین اسلامی 231 راه دزدی 231به لعین دین 231 ابوبکر231لعین بدین231 فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر 541+430 مقصر = 971 ظالم - 310 عمر =661 عثمان -231  ابوبکر =430  مقصر به ابجد (ریاست کفر )971 ظالم میباشد 971-661 عثمان = 310 عمر  ریاست کفر971 + 231 ابوبکر=1202 سه خلیفه 1202  ابجد سه خلیفه 1202 آیه قرآن به ابجد صغیر و کبیر  سه خلیفه کفر 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 -971= ریاست کفر231 نفاق 231 دین حرام الهی 231 بکودن احمق 231   ابوبکر  این آیه قرآن هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر سه خلیفه میباشد

میگویند یکی از ادله خلافت ابوبکر ،نزول آیه 33سوره زمر در شان او است.آیا این صحیح است؟        چاپ        فرستادن به ایمیل

میانگین امتیار کاربران: / 3

ضعیف عالی

جناب ابوبکر            - دلایل عزیزان اهل سنت برخلافت ابوبکر و پاسخ آنها

میگویند یکی از ادله خلافت ابوبکر ،نزول آیه 33سوره زمر در شان او است.آیا این صحیح است؟

وَ الَّذي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون‏ . الزمر / 33 .

كسى كه سخن راست بياورد و كسى كه آن را تصديق كند ، آنان پرهيزگارانند ! .

خلاصه جواب :

اولاً : طبق روايت صحيح بخاري  از قول عائشه كه  هيچ آيه‌اي در قرآن كريم در حق ما نازل نشده است ؛  مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِينَا شَيْئًا مِنَ الْقُرْآنِ . صحيح البخاري ، البخاري ، ج 6 ، ص 42 .

ثانياً : روايتي كه اين مطلب را براي ابوبكر ثابت مي‌كند ، از ديدگاه خود اهل سنت و به اعتراف بزرگان آن‌ها ، جعلي و دروغ است .

مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 47 – 48 . فتح الباري ، ابن حجر ، ج 13 ، ص 413 .

ثالثاً : نظر حقيقي امير المؤمنين عليه السلام در باره ابوبكر و عمر همان است كه در صحيح مسلم آمده است كه آن حضرت آن دو نفر را دروغگو ، گناه‌كار ، حيله‌گر و خيانت‌كار مي‌داند  (كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا) . صحيح مسلم ج 5 ص 157 كتاب الجهاد باب حكم الفئ

رابعاً : روايات بسياري در كتاب‌هاي اهل سنت وجود دارد كه اثبات مي‌كند اين آيه از قرآن كريم در شأن امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است . (الذي صدق به هو علي كرم الله تعالى وجهه ). تفسير الآلوسي ، الآلوسي ، ج 24 ، ص 3 . الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 5 ، ص 328 .

تفصيل مطلب :

برخي از علما و مفسرين اهل تسنن ؛ همانند فخررازي و ... تلاش مي‌كنند كه ثابت كنند اين روايت در شأن ابوبكر نازل شده است و مراد از «صدق به» ابوبكر است ؛ اما با مراجعه به مصادر و منابع اهل تسنن ، در مي‌يابيم كه اين مطلب صحت ندارد ؛ بلكه اين ‌آيه در شأن امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است .

ما براي اثابت اين مطلب به چند دليل از منابع و مصادر اهل سنت ، اكتفاء مي كنيم .

هيچ آيه‌اي در حق خاندان ابوبكر نازل نشده است :

محمد بن اسماعلي بخاري به نقل از عايشه دختر ابوبكر مي‌نويسد :

مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِينَا شَيْئًا مِنَ الْقُرْآنِ .

صحيح البخاري ، البخاري ، ج 6 ، ص 42 .

هيچ آيه‌اي از قرآن كريم در باره ما خاندان نازل نشده است .

طبق اين روايت كه در صحيح ترين كتاب‌ اهل سنت بعد از قرآن آمده است ، تمامي روايات ديگري كه در كتاب‌هاي اهل سنت ، مبني بر نزول آياتي از قرآن كريم در حق ابوبكر ، جعلي و در تعارض با اين روايت است .

ضعف سند روايت نزول آيه در حق أبي بكر :

خود علماي اهل سنت اين روايت را تضعيف كرده‌اند .

هيثمي ، عالم مشهور اهل سنت بعد از نقل روايت طولاني به نقل از امير المؤمنين عليه السلام در فضائل ابوبكر ، مي گويد :

وعن أسيد بن صفوان صاحب رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لما توفى أبو بكر سجى بثوب فارتجت المدينة بالبكاء ودهش كيوم قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم وجاء علي بن أبي طالب مسترجعا مسرعا وهو يقول اليوم انقطعت خلافة النبوة ... فسماك الله في كتابه صديقا فقال والذي جاء بالصدق محمد صلى الله عليه وسلم وصدق به أبو بكر ... رواه البزار وفيه عمر ابن إبراهيم وهو كذاب .

مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 47 – 48 .

هنگامي كه ابوبكر از دنيا رفت ، او را با پارچه‌اي پوشاندند ، مدينه از گريه مردمان به لرزش افتاد ‌؛ همانند روزي كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) از دنيا رفته بود . علي بن أبي طالب (عليه السلام) در حالي كه «انا لله وإنا اليه راجعون» را بر زبان داشت ، با سرعت آمد و فرمود : امروز خلافت پيامبر قطع شد ... خداوند تو را در كتابش صديق ناميد و فرمود‌: مراد از «جاء بالصدق» رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و مراد از «صدق به» ابوبكر است .

اين روايت را بزاز نقل كرده است و در سند آن عمر بن ابراهيم است كه او بسيار دروغگو است .

و ابن حجر عسقلاني در اين باره مي گويد :

ومن طريق لين إلى علي بن أبي طالب الذي جاء بالصدق محمد صلى الله عليه وسلم والذي صدق به أبو بكر .

فتح الباري ، ابن حجر ، ج 13 ، ص 413 .

از طريق علي بن أبي طالب (عليه السلام) با سندي كه قابل احتجاج نيست ، نقل شده است كه مراد از « الذي جاء بالصدق» رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و مراد از «الذي صدق به» ابوبكر است .

امام علي عليه السلام ،‌ ابوبكر را كاذب و غادر مي‌داند :

نظر حقيقي امير المؤمنين عليه السلام در باره ابوبكر و عمر همان است كه در صحيح مسلم آمده است ؛ آن‌جا كه به نقل از خليفه دوم مي‌نويسد :

قَالَ فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ... ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ... .

صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 157 ، كتاب الجهاد ، باب حكم الفئ .

پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت : من جانشين رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را .

ابوبكر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چيزي به ارث نمي‌گذاريم ، آن‌چه مي‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه‌كار ، حيله‌گر و خيانت‌كار معرفي كرديد ...

 

پس از مرگ ابوبكر ،‌ من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو و گناهكار خوانديد .

با اين حال چگونه مي‌شود كه امير المؤمنين عليه السلام در هنگام مرگ خليفه اول آمده باشد و آن سخنان را گفته باشد ؟

آيه در شأن امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است :

از طرف ديگر ، روايات فراواني در كتاب‌هاي اهل سنت وجود دارد كه اين آيه از قرآن كريم در حق امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است . از آن جايي كه در اين باره روايات بسياري وجود دارد ، ما به جهت اختصار به چند روايت بسنده مي‌كنيم .

آلوسي ، مفسر مشهور اهل سنت در تفسيرش مي‌نويسد :

وقال أبو الأسود . ومجاهد في رواية . وجماعة من أهل البيت . وغيرهم : الذي صدق به هو علي كرم الله تعالى وجهه .

تفسير الآلوسي ، الآلوسي ، ج 24 ، ص 3 .

ابو اسود و مجاهد در روايتي ، جماعتي از اهل بيت (عليهم السلام) و غير آن‌ها گفته‌اند : مراد از «الذي صدق به» علي (عليه السلام) است .

و سيوطي در الدر المنثور مي‌نويسد :

وأخرج ابن مردويه عن أبي هريرة والذي جاء بالصدق قال رسول الله صلى الله عليه وسلم وصدق به قال علي بن أبي طالب رضي الله عنه .

الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 5 ، ص 328 .

و حاكم حسكاني در شواهد التنزيل شش روايت در اين باره نقل مي كند كه ما به سه تاي از آن‌ها اكتفا مي‌كنيم :

810 ، حدثنا السيد أبو منصور ظفر بن محمد الحسيني رحمه الله حدثنا أبو الحسين علي بن عبد الرحمان بن عيسى بن مأتي بالكوفة ، حدثنا الحبري حدثنا الحسن بن الحسين العرني حدثنا علي بن القاسم ، عن عبد الوهاب بن مجاهد ، عن أبيه في قول الله تعالى : ( والذي جاء بالصدق وصدق به ) قال : ( الذي ) جاء بالصدق رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ، و ( الذي ) صدق به علي .

شواهد التنزيل ، الحاكم الحسكاني ، ج 2 ، ص 178 .

813 ، في ( التفسير ) العتيق : وسعيد بن أبي سعيد التغلبي عن أبيه ، عن مقاتل بن سليمان ، عن الضحاك : عن ابن عباس ( في تفسير قوله تعالى : ( والذي جاء بالصدق وصدق به ) ) قال : هو النبي جاء بالصدق ، و ( الذي ) صدق به علي بن أبي طالب .

شواهد التنزيل ، الحاكم الحسكاني ، ج 2 ، ص 180 .

812 ، أخبرناه أبو عبد الرحمان محمد بن أحمد القاضي ب الريوند ) أخبرنا أبو محمد الحسن بن محمد بن أحمد بن أيوب الزوري بالري أخبرنا أبو بكر الجعابي حدثنا الحسين بن علي السلولي بالكوفة ( أخبرنا ) محمد بن الحسن السلولي حدثنا عمر بن سعد ( الأسدي ) البصري عن ليث : عن مجاهد ( في قوله تعالى ) ( والذي جاء بالصدق وصدق به ) قال : ( جاء بالصدق ) رسول الله . و ( صدق به ) علي بن أبي طالب . ( رواه أيضا ) أبو بكر السبيعي عن الحسين به .

شواهد التنزيل ، الحاكم الحسكاني ، ج 2 ، ص 179 – 180 .

و ابن مردويه اصفهاني در مناقبش اين سه روايت را نقل مي‌كند : 

عن أبي هريرة : ( والذي جآء بالصدق ) قال : رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) ، ( وصدق به ) قال : علي بن أبي طالب ( رضي الله عنه ) .

عن مجاهد في الآية قال : ( وصدق به ) علي بن أبي طالب .

عن أبي جعفر ( عليه السلام ) : ( الذي جآء بالصدق ) محمد ( صلى الله عليه وآله ) . والذي ( وصدق به ) علي بن أبي طالب .

مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) ، أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني ، ص 314 – 315 .

و ابن عساكر نيز روايات فراواني را نقل مي‌كند كه ما فقط يكي از آن‌ها را ذكر مي‌كنيم :

عن ابن مجاهد عن أبيه في قوله عز وجل " والذي جاء بالصدق وصدق به " قال الذي جاء بالصدق رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) وصدق به علي بن أبي طالب .

تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 42 ، ص 360 .

 

فضائل ابوبكر در قرآن؟!!

 

در قرآن در آيه 40، سورة توبه مي‌خوانيم:

 

الاّ تَنْصُروُهُ فَقَدْ نَصَرهُ اللّهُ اِذْ اَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَروُا ثانِيَ اثْنَيْنِ اْذْ هُما في الْغارِ اِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لاتَحْزَنْ اِنَّ اللّهَ مَعَنا فَاَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ اَيَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْها ...:

 

اگر پيامبر‌ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ را ياري نكنيد، خداوند او را ياري خواهد كرد (همان گونه كه در سخت‌ترين ساعات، او را تنها نگذارد) آن هنگام كه (در جريان هجرت) كافران او را (از مكّه) بيرون كردند، در حالي كه دوّمين نفر بود (و يك نفر همراه او بيش نبود) درآن هنگام كه آن دو، در غار بودند، و او به همسفر خود مي‌گفت: غم مخور، خدا با ما است، در اين موقع خداوند آرامش خود را بر او (پيامبر) فرستاد، و با لشگرهائي كه آن‌ها را نمي‌ديدند او را تقويت نمود.

 

علماي اهل تسنّن،‌اين آيه را كه از دلائل معروف فضائل ابوبكر مي‌دانند،‌و ابوبكر را به عنوان يار غار خوانده، و براي تأييد خلافت او به آن تكيه مي‌نمايند،‌ و شعراي آن‌ها با يادآوري همين عنوان، او را مي‌ستايند، مثلاً سعدي مي‌گويد:

 

اي يار غار سيّد و صدّيق و راه‌بر

 

مجموعة فضائل و گنجينة صفا

 

مردان قدم به صحبت ياران نهاده‌اند

 

ليكن نه هم‌چنان كه تو در كام اژدها[1]

 

اكنون با توجّه به مطلب فوق به مناظرة زير كه از شيخ مفيد (ره) نقل شده توجّه كنيد:

 

علّامة طبرسي در كتاب احتجاج و كراجكي در كنزالفوائد، از شيخ ابوعلي‌ حسن‌بن‌محمّدرِقّي،نقل مي‌كنند كه شيخ مفيد (ره) فرمود: شبي در خواب ديدم گويا به راهي مي‌روم، ناگاه چشمم به جمعيّتي افتاد كه به گرد مردي حلقه زده بودند، و آن مرد براي آن‌ها قصّه مي‌گفت، پرسيدم آن مرد كيست؟، گفتند: عمربن خطّاب است.

 

من نزد عمر رفتم ديدم مردي با او سخن مي‌گويد، ولي من سخن آن‌ها را نمي‌فهميدم، سخنانش را قطع كرده و به عمر گفتم: بگو دليل بر برتري ابوبكر، در آية غار (ثاني اثنين اذهما في الغار ...) چيست؟

 

عمر گفت: شش نكته‌اي كه در اين آيه وجود دارد بيانگر فضيلت ابوبكر است.

 

آنگاه آن شش نكته را چنين برشمرد:

 

1ـ خداوند در قرآن (آيه 40 توبه) از پيامبر ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ ياد كرده، و ابوبكر را دوّمين نفر قرار داده است (ثانِيَ اثْنَيْن(

 

2ـ خداوند در آية فوق، آن دو (پيامبر و ابوبكر) را در كنار هم، در يك مكان ياد كرده‌،‌ و اين بيانگر پيوند آن دو است (اِذْ هُما فِي الْغارِ(

 

3ـ خداوند در آية مذكور، ابوبكر را به عنوان صاحب (رفيق) پيامبر ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ ياد نموده كه حاكي از درجه بالاي ابوبكر است (اِذْ يقول لِصاحِبِهِ(

 

4ـ خداوند از مهرباني پيامبر ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ به ابوبكر خبر داده، آن‌جا كه طبق آيه مذكور،‌ پيامبر به ابوبكر مي‌گويد وَ لا تَحْزَنْ: غمگين نباش.

 

5ـ پيامبرـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ به ابوبكر خبر داده كه خداوند ياور هر دو ما به طور مساوي،‌ و مدافع ما است (اِنَّ اللّهَ مَعَنا (

 

6ـ خداوند در اين آيه از نازل شدن سكينه و آرامش به ابوبكر خبر داده‌است، زيرا پيامبرـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ هميشه داراي آرامش بود و نيازي به فرود آمدن آرامش نداشت (فَاَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ(

 

اين شش نكته از آية مذكور، بيانگر برتري ابوبكر است، كه براي تو و ديگران قدرت بر ردّ آن نيست.

 

شيخ مفيد (ره) مي‌گويد: من به او گفتم: براستي حقّ رفاقت با ابوبكر را ادا كردي،‌ ولي من به ياري خدا به همة آن شش نكته پاسخ مي‌دهم، مانند باد تندي كه در روز طوفاني، خاكستري را مي‌پراكند، و آن اين است:

 

1ـ‌‌‌‌‌‌‌ دومّين نفر قراردادن ابوبكر دليل فضيلت او نيست زيرا مؤمن با مؤمن، و همچنين مؤمن با كافر، در يك‌جا قرار مي‌گيرند، وقتي كه انسان بخواهد يكي از آن‌ها را ذكر كند مي‌‌گويد دوّمين آن دو (ثاني اثنين)

 

2ـ ذكر پيامبر‌ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ و ابوبكر در كنار هم، نيز دلالتي بر فضيلت ابوبكر ندارد، زيراـ چنان‌كه در دليل نخست گفتيم ـ در يك‌جا جمع شدن، دليل بر خوبي نيست، چه بسا مؤمن و كافر در يك‌جا‌ جمع مي‌شوند، چنان‌كه در مسجد پيامبر‌ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ كه شرافتش از غار ثور بيشتر است، مؤمن و منافق و ...مي‌آمدند و در آن‌جا كنار هم اجتماع مي‌كردند، از اين رو در قرآن (آيه 36 و 37 معارج) مي‌خوانيم:

 

فَمالِ الَّذِينَّ كَفَروُا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ ـ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِينَ:

 

اين كافران را چه مي‌شود كه با سرعت نزد تو مي‌آيند، ‌از راست و چپ، گروه گروه.

 

و هم‌چنين در كشتي نوح‌ـ عليه السّلام ـ،‌ هم پيغمبر بود و هم شيطان و حيوانات، پس اجتماع در يك مكان،‌ دليل فضيلت نيست.

 

3ـ امّا در مورد مصاحبت، اين نيز دليل فضيلت نيست، زيرا مصاحب به معني همراه است، و چه بسا كافر با مؤمني همراه باشد، چنان‌كه خداوند در قرآن مي‌فرمايد:

 

قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ اَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ...:

 

دوست (باايمان) او (ثروتمند مغرور و بي‌ايمان) كه با او به گفتگو پرداخته بود، گفت: آيا به خدائي كه تو را از خاك آفريده كافر شدي (كهف ـ 37(

 

4ـ امّا اين‌‌كه پيامبرـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ فرمود: لاتَحْزَنْ (محزون مباش) اين دليل خطاي ابوبكر است نه دليل فضيلت او،‌ زيرا حزن ابوبكر، يا اطاعت بود يا گناه، اگر اطاعت بود، پيامبرـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ از آن نهي نمي‌كرد، پس گناه، بود كه پيامبر‌ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ فرمود: اِنَّ اللّه مَعَنا (خدا با ماست) دليل آن نيست كه منظور هر دو باشند، بلكه منظور شخص پيامبر‌ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ به تنهائي مي‌باشد، و پيامبر از خودش تعبير به جمع مي‌كند،‌ چنان‌كه خداوند در قرآن از خود با لفظ جمع ياد كرده و مي‌فرمايد:

 

اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ: ما ذكر (قرآن) را فروفرستاديم، و ما قطعاً آن را نگهبانيم (حجرـ9)

 

6ـ امّا اين‌كه گفتي سكينه و آرامش بر ابوبكر نازل شده، با ظاهر سياق آيه،‌ مخالف است، زيرا سكينه بر آن كس نازل شد كه طبق قسمت آخر آيه، لشكر نامرئي خدا به ياري او شتافت، كه پيامبر‌ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ باشد، اگر بخواهي بگوئي هر دو (سكينه و ياري لشكر نامرئي) براي ابوبكر بود، بايد پيامبر‌ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ را در اين‌جا از نبوّت خارج سازي، پس سكينه بر پيامبرـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ فرود آمد، زيرا او در اين مورد (در غار) تنها كسي بود كه شايستگي آرامش داشت، ولي در قرآن در مورد ديگر كه هر دو آمده است،‌چنان‌كه در قرآن (آيه 26 فتح) مي‌خوانيم:

 

فَاَنْزَل اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤمِنِينَ: خداوند آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنان فرو فرستاد. بنابراين اگر به اين جمله (آية غار) براي رفيقت استدلال نكني بهتر است.

 

شيخ مفيد گويد: او (عمر) ديگر نتوانست، پاسخ مرا بدهد، و مردم از دورش پراكنده شدند، و من از خواب بيدار شدم.[2]

 

________________________________________

 

[1]. بوستان سعدي، آغاز قصائد فارسي.

 

[2]. احتجاج طبرسي، ج 2، ص 326 تا 329

 



+ نوشته شده در یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:,ساعت 21:59 توسط امیر علی عرفانیان |

در عرش نوشته با خط جلی وارث خاتم بوود مولاء علی قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی تقدیم به روی ماهت یا قائم آل محمدی 

 

 مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست

امام جواد علیه السلام و فضیلتهای عمر و ابوبکر

امام جواد علیه السلام

پس از آن که مأمون دخترش را به امام جواد تزویج کرد در مجلسی که مأمون و امام و یحیی بن اکثم و گروه بسیاری از وهابیان در آن حضور داشتند، یحیی عرض کرد: ای پسر رسول خدا! نظر شما درباره روایتی که (در مدارک اهل سنت) نقل شده است: که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام می رساند و می گوید: من از ابوبکر راضی هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضی است؟. نظر شما درباره این حدیث چیست؟1

امام فرمود: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولی کسی که این خبر را نقل می کند باید خبر دیگری را نیز که پیامبر اسلام در حجة الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: کسانی که بر من دروغ می بندند، بسیار شده اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هر کس بعمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید.

امام جواد علیه السلام افزود: این روایت (درباره ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ 2 ما انسان را آفریدیم و می دانیم در دلش چه چیز می گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.

آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد؟! این عقلاً محال است.

یحیی گفت: روایت شده است که: ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند.

حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت شود، زیرا جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرّب درگاه الهی اند و هرگز گناهی از آن دو سر نزده است و لحظه ای از دایره اطاعت خدا خارج نشده اند، ولی ابوبکر و عمر قبل از اسلام مشرک بوده اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده اند، امّا اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستی سپری کرده اند، بنابراین محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.

یحیی گفت: همچنین روایت شده است که: ابو بکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند درباره این حدیث چه می گویید؟3

حضرت فرمود: این روایت نیز محال است که درست باشد، زیرا بهشتیان همگی جوانند و پیری در میان آنان یافت نمی شود (تا ابو بکر و عمر سرور آنان باشند!) این روایت را بنی امیه، در مقابل حدیثی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درباره امام حسن و حسین علیهما السلام نقل شده است که حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند ، جعل کرده اند.

یحیی گفت: روایت شده است که: ابوبـکر و عمـر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند. حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت شود، زیرا جبـرئیل و میکائیل دو فرشته مقرّب درگاه الهی اند و هرگز گناهـی از آن دو سر نزده است و لحظه ای از دایره اطاعت خدا خارج نشده اند، ولی ابـوبـکر و عمر قبل از اسلام مشرک بوده اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده اند، امّا اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستی سپری کرده اند، بنابراین محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.

یحیی گفت: روایت شده است که عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است.

حضرت فرمود: این نیز محال است؛ زیرا در بهشت، فرشتگان مقرّب خدا، آدم، محمد صلی الله علیه و آله و همه انبیاء و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت با نور اینها روشن نمی شود، ولی با نور عمر روشن می گردد؟!

 

یحیی اظهار داشت: روایت شده است که سکینه به زبان عمر سخن می گوید (عمر هر چه گوید، از جانب ملک و فرشته می گوید).

ولادت امام جواد علیه السلام

حضرت فرمود: من منکر فضیلت عمر نیستم؛ ولی ابوبکر، با آن که از عمر افضل است، بالای منبر می گفت: من شیطانی دارم که مرا منحرف می کند، هرگاه دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درست باز آورید.

یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: اگر من به پیامبری مبعوث نمی شدم، حتما عمر مبعوث می شد.4

امام فرمود: کتاب خدا (قرآن) از این حدیث راست تر است، خدا در کتابش فرموده است: وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ... 5 به خاطر بیاور هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح... .

از این آیه صریحا برمی آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است، در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند؟ هیچ یک از پیامبران به قدر چشم به هم زدن به خدا شرک نورزیده اند، چگونه خدا کسی را به پیامبری مبعوث می کند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپری کرده است؟! و نیز پیامبر فرمود: در حالی که آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم.

باز یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: هیچگاه وحی از من قطع نشد، مگر آن که گمان بردم که به خاندان خطاب (پدر عمر) نازل شده است، یعنی نبوّت از من به آنها منتقل شده است.

حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا امکان ندارد که پیامبر در نبوّت خود شک کند، خداوند می فرماید: اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ 6 خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانی برمی گزیند. (بنابراین، با گزینش الهی، دیگر جای شکی برای پیامبر در باب پیامبری خویش وجود ندارد).

یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر عذاب نازل می شد، کسی جز عمر از آن نجات نمی یافت.

حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا خداوند به پیامبر اسلام فرموده است: وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ 7 و مادام که تو در میان آنان هستی، خداوند آنان را عذاب نمی کند و نیز مادام که استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند.

می بینید که برای نزول عذاب دو مانع ذکر شده است و لا غیر؛

الف) وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله در بین مردم.

ب) توبه و استغفار مردم.

بدین ترتیب تا زمانی که پیامبر در میان مردم است و تا زمانی که مسلمانان استغفار می کنند، خداوند آنان را عذاب نمی کند.

البته ناگفته نماند که امام (ع) با حفظ تقیه، این مناظره را انجام داده است.احتجاج مفصل حضرت زهرا عليهاالسلام در مجلس ابوبكر و عمر(1) مراحل احتجاج درباره‏ى فدك كه با هدف اثبات اصل ح انجام شد- اگر چه فدك را بازنگرداند- بصورت بسيار حساب شده‏اى صورت گرفت كه دشمن نتواند بى‏خبر از معركه بگريزد و نقاط ابهام باقى گذارد.

مجلس خاص ابوبكر و عمر ابتدا حضرت زهرا عليهاالسلام به امر اميرالمؤمنين عليه‏السلام به مجلسى كه ابوبكر و عمر به همراه عده‏اى بطور خصوصى در آن بودند آمد و رسماً اعتراض خود را آغاز كرد، و در سخنان مفصلى كه صورت مخاصمه و محاكمه داشت دلائل خود را براى اثبات حقانيت خود در تصرف فدك و غاصب بودن خصم بيان فرمود، كه ذيلاً صورت آن مجلس عيناً ذكر مى‏شود. فدك ارث نيست حضرت خطاب به ابوبكر فرمود: چرا نماينده‏ى مرا از فدك اخراج نمودى در حالى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به امر خداوند آن را براى من قرار داد. آيا مى‏خواهى زمينى را از من بگيرى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از بين غنائمى كه مسلمانان در راه آن جنگ نكرده‏اند به من بخشيد؟

 

آيا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نفرموده است: «فرزندان هركس بايد بعد رحلت او مورد توجه باشند»؟ تو خوب مى‏دانى كه تنها يادگار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى فرزندانش همين است؟ شهادت ناحق عايشه ابوبكر گفت: عايشه و عمر شهادت مى‏دهند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «النبى لايورث» يعنى «پيامبر ارث نمى‏گذارد». حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اين اولين شهادت ناحقى است كه به آن شهادت مى‏دهند. من درباره‏ى فدك در اسلام شاهدانى دارم. فدك را پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به من بخشيده است و من شاهد مى‏آورم. ابوبكر گفت: دليل خود را بياور. شاهد در ملك مورد تصرف باطل است حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: آيا در زمان حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فدك تحت تصرف من نبود و من محصول آن را مصرف نمى‏كردم؟ گفت: آرى. فرمود: پس چرا درباره‏ى چيزى كه در دست من است از من شاهد مى‏خواهى؟ ابوبكر گفت: چون غنيمت مسلمانان است، اگر دليل نياورى امضا نخواهم كرد! حضرت در حالى كه مردم هم مى‏شنيدند فرمود: آيا مى‏خواهيد دستور و كار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را رد كنيد و درباره‏ى ما حكمى كنيد كه درباره‏ى ساير مسلمانان نمى‏كنيد؟ اى حاضرين بشنويد كه مرتكب چه عملى مى‏شوند؟

 

اى ابوبكر و عمر، اگر من اموال مسلمانان را كه در دستشان و تحت تصرفشان است ادعا كنم از من دليل مى‏خواهيد يا از مسلمانان؟ عمر با حال غضب گفت: اين غنيمت مسلمانان و زمين آنان است كه در دست فاطمه است و محصول آن را مصرف مى‏كند. اگر بر ادعاى خود دليل آورد كه پيامبر از بين مسلمانان فدك را فقط به او بخشيده است- در حالى كه غنيمت و حق مسلمانان بوده!!- در اين باره نظر خواهيم داد. عصمت فاطمه عليهاالسلام دليل كامل حضرت فرمود: همين مرا بس است! اى مردم شما را قسم مى‏دهم كه آيا از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديد كه فرمود: «دخترم سيده‏ى زنان اهل بهشت است»؟ گفتند: آرى بخدا قسم، اين را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم. فرمود: آيا سيده‏ى زنان اهل بهشت ادعاى باطل مى‏نمايد و آنچه مالكش نيست تصرف مى‏كند؟ چه مى‏گوئيد اگر چهار نفر بر عليه من به كار زشتى شهادت دهند يا دو نفر نسبت سرقت به من دهند؟ آيا سخن آنان را تصديق مى‏كنيد؟ ابوبكر در اينجا سكوت كرد ولى عمر گفت: آرى وحد بر تو جارى مى‏كنيم!

حضرت فرمود: دروغ گفتى و پستى خود را ثابت كردى مگر آنكه اقرار كنى بر دين محمد صلى اللَّه عليه و آله نيستى. كسى كه بر عليه سيده‏ى زنان اهل بهشت شهادتى را بپذيرد يا حدى بر او جارى كند ملعون است و به آنچه خداوند بر محمد صلى اللَّه عليه و آله نازل كرده كافر شده است، زيرا آنانكه «خداوند پليدى‏ها را از آنان برده و آنان را پاكيزه گردانيده» شهادتى بر عليه شان جايز نيست، چرا كه معصومند و از هر زشتى و بدى پاكند. اى عمر، درباره‏ى اهل اين آيه (تطهير) به من خبر بده كه اگر عده‏اى بر عليه آنان يا يكى از آنان به شرك يا كفر يا كار زشتى شهادت دهند آيا مسلمانان بايد از آنان بيزارى بجويند و آنان را حد بزنند؟ عمر گفت: آرى، آنان با ساير مردم يكسانند!! حضرت فرمود: دروغ گفتى و كافر شدى! آنان با ساير مردم مساوى نيستند چرا كه خداوند آنان را معصوم قرار داده و آيه‏اى درباره‏ى عصمت و طهارت آنان نازل كرده و پليدى‏ها را از آنان دور نموده است. هركس بر عليه آنان سخنى را بپذيرد در واقع خدا و رسول را تكذيب كرده است.

 

ابوبكر گفت: اى عمر ترا قسم مى‏دهم كه ساكت باشى! فدك بخشوده‏ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به استناد قرآن سپس ابوبكر گفت: (درباره‏ى فدك) دليل بياور. حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اما فدك، خداوند عزوجل آيه‏اى از قرآن نازل كرد كه در آن به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دستور داده بود حق من و فرزندانم را بدهد، آنجا كه مى‏فرمايد: «فَ‏آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»، و من و فرزندانم نزديكترين خلايق به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بوديم و آن حضرت فدك را به من بخشيد. وقتى جبرئيل دنباله‏ى آيه را خواند: «وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ» (2) پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سؤال كرد: حق مسكين و ابن‏سبيل چيست؟ خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْئٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ» (3) و خمس را به پنج قسمت تقسيم كرد و فرمود: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ كَىْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ» (4) مصرف حق ذوى‏القربى سپس حضرت زهرا عليهاالسلام فرمودند: آنچه براى خدا است براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى‏شود و آنچه براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است براى ذوى‏القربى مى‏شود و ذوى القربى ما هستيم. خداوند مى‏فرمايد: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى» (5)

 

ابوبكر نگاهى به عمر كرد و گفت: تو چه مى‏گوئى؟! عمر گفت: پس يتيمان و مساكين و ابناء السبيل كيانند؟ حضرت فرمود: يتيمان بايد از كسانى باشند كه به خدا و پيامبر و ذوى‏القربى ايمان داشته باشند. مساكين هم كسانى باشند كه در دنيا و آخرت با آنان باشند. ابن السبيل هم بايد راه آنان را بپيمايد. عمر گفت: بنابراين خمس و غنيمت همگى براى شما و دوستان و شيعيان شما است؟ حضرت فرمود: فدك را خداوند براى من و فرزندانم قرار داده و براى دوستان و شيعيان ما قرار نداده است، ولى خمس را براى ما و دوستان و شيعيانمان قسمت نموده همانطور كه در كتاب خداوند آورده است. عمر گفت: پس براى مهاجرين و انصار و تابعين چه مى‏ماند؟ فرمود: اگر آنان هم از دوستان و شيعيان ما بودند زكات و صدقاتى كه خداوند در قرآن واجب نموده و تقسيم آن را بيان فرموده به آنان تعلق مى‏گيرد. خداوند عزوجل مى‏فرمايد: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَالْمَساكينِ وَالْعامِلينَ عَلَيْها وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِى الرِّقابِ...» (6) خدا راضى است اگر چه مردم راضى نباشند عمر گفت: فدك مخصوص تو باشد و غنيمت براى شما و دوستانتان؟ گمان نمى‏كنم اصحاب محمد به اين راضى باشند!! حضرت فرمود: ولى خداوند عزوجل و پيامبرش بدان راضى هستند.

 

اين اموال را خدا به شرط دوستى و پيروى از او قرار داده نه به شرط دشمنى و مخالفت! و هركس با ما دشمنى كند با خدا دشمنى كرده، و هركس با ما مخالفت كند با خداوند مخالفت كرده است، و هركس با خدا مخالفت كند از جانب حق تعالى مستوجب عذاب اليم و عقاب شديد در دنيا و آخرت است. چرا فقط از فاطمه عليهاالسلام دليل مى‏خواهند؟ عمر گفت: اى دختر محمد! بر ادعاى خود دليل بياور! حضرت فرمود: چطور سخن جابر بن عبداللَّه و جرير بن عبداللَّه را بدون آنكه از آنان دليل بخواهيد قبول كرديد (7) در حالى كه دليل من در كتاب خدا است؟ عمر گفت: جابر و جرير چيز كم‏ارزشى را مى‏خواستند ولى تو مسئله‏ى عظيمى را ادعا مى‏كنى كه مهاجر و انصار با آن مرتد مى‏شوند!! حضرت فرمود: مهاجرين به كمك پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل‏بيتش به دين خدا هجرت كردند و انصار هم با ايمان به خدا و رسول و ذوى‏القربى احسان كردند. بنابراين اگر هجرتى بوده بسوى ما بوده و اگر نصرتى بوده به ما يارى كرده‏اند و تابعين هم بوسيله ما تابع شده‏اند.

 

هركس هم از دين مرتد مى‏شود به سوى جاهليت بازگشته است. عمر گفت: اين سخنان باطل را كنار بگذار، شاهدانى را حاضر كن كه به اين سخن تو (درباره‏ى فدك) شهادت دهند! شاهدان فاطمه عليهاالسلام بر ملكيت فدك حضرت زهرا عليهاالسلام در همان مجلس ماند و كسى را فرستاد تا اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم‏السلام و ام‏ايمن و اسماء بنت عميس (كه همسر ابوبكر بود) آمدند و به همه‏ى آنچه حضرت زهرا عليهاالسلام فرموده بود شهادت دادند. از جمله ام‏ايمن چنين گفت: از پيامبر شنيدم كه مى‏فرمود: «فاطمه سيده‏ى زنان اهل بهشت است». آيا كسى كه سيده‏ى زنان بهشت است چيزى را كه مالك نباشد ادعا مى‏كند؟ من نيز زنى از اهل بهشتم و من هم به آنچه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نشنيده باشم شهادت نمى‏دهم. گفت: اى ام‏ايمن، اين قصه‏ها را كنار بگذار، به چه چيزى شهادت مى‏دهى؟ ام‏ايمن گفت: اى ابوبكر شهادت نخواهم داد تا درباره‏ى آنچه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده از تو اقرار بگيرم.

 

تو را بخدا قسم مى‏دهم، آيا مى‏دانى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «ام‏ايمن زنى از اهل بهشت است»؟ ابوبكر گفت: بلى. ام‏ايمن گفت: اكنون شهادت مى‏دهم كه جبرئيل نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: خداوند تعالى مى‏فرمايد: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»، «به كسى كه با تو قرابت دارد حقش را عطا كن». پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: منظور از «ذوالقربى» كيست؟ جبرئيل، از پروردگار سؤال كن كه اينان كيستند؟ عرض كرد: ذوىالقربى فاطمه عليهاالسلام است.

 

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فدك را به امر پروردگار به فاطمه عليهاالسلام داد، و او آن را تحويل گرفت و قبول كرد. سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اى ام‏ايمن و اى على، شاهد باشيد. سپس اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم‏السلام و اسماء هم نظير سخن ام‏ايمن درباره‏ى ملكيت فدك شهادت دادند. جواب عمر درباره‏ى شاهدان عمر گفت: «على همسر اوست، حسن و حسين هم پسران او هستند. ام‏ايمن هم خدمتكار اوست. اسماء بنت عميس هم قبلاً همسر جعفر بن ابى‏طالب بوده و خدمتگزار فاطمه عليهاالسلام هم بوده و به نفع بنى‏هاشم شهادت خواهد داد. همه‏ى اين شاهدان براى منفعت خود شهادت مى‏دهند»!! و درباره‏ى ام‏ايمن اضافه كرد كه «او زنى غير عرب است و با فصاحت نمى‏تواند شهادت بدهد»!!

دفاع اميرالمؤمنين عليه‏السلام از شاهدان اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود: فاطمه عليهاالسلام پاره‏ى تن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است و هركس او را اذيت كند پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را اذيت كرده و هركس او را تكذيب كند پيامبر را تكذيب كرده است. حسن و حسين هم دو پسران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و دو آقاى جوانان اهل بهشتند و هركس آنان را تكذيب كند پيامبر را تكذيب كرده است، چرا كه اهل بهشت راست گويند. و من آن كسى هستم كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «تو از منى و من از توام، و تو در دنيا و آخرت برادر منى.

هر كه تو را رد كند مرا رد كرده، و هركس تو را اطاعت كند مرا اطاعت كرده، و هركس از تو سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است». و ام‏ايمن كسى است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى او به بهشت شهادت داده است و براى اسماء بنت عميس و نسل او دعا كرده است. اقرار عمر و قبول نكردن شاهدان عمر گفت: شما همانگونه هستيد كه توصيف نموديد ولى شهادت كسى كه به نفع خود شهادت مى‏دهد قبول نمى‏شود. جواب نهائى اميرالمؤمنين عليه‏السلام درباره‏ى شاهدان اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود: اكنون كه ما آنطور هستيم كه خودتان مى‏شناسيد و منكر نيستيد و در عين حال شهادت ما بنفع خودمان پذيرفته نيست و شهادت پيامبر هم قبول نيست پس انا للَّه و انا اليه راجعون!

ما وقتى براى خود ادعائى داريم از ما دليل مى‏خواهيد؟ آيا كسى نيست ما را يارى كند؟ شما بر حكومت خدا و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حمله آورده‏ايد و بدون هيچ دليلى و حجتى آن را از خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به خاندان ديگرى برده‏ايد. به زودى ظالمان خواهند دانست كه به كجا بازمى‏گردند. نتيجه‏ى محاكمه‏ى اول فدك سپس اميرالمؤمنين عليه‏السلام به حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: بازگرد تا خداوند بين ما حكم كند و هم او بهترين حكم‏كنندگان است. حضرت زهرا عليهاالسلام به حال غضب برخاست و فرمود: خدايا! اين دو به حق دختر پيامبرت ظلم كردند. خدايا به شدت اينان را مأخوذ فرما. سپس حضرت زهرا عليهاالسلام محزون و گريان از نزد آنان بيرون آمد.

پی نوشت

 

1. بحارالانوار: ج 29 ص 134، 189، 194- 199. كتاب سليم: ج 2 ص 868.

 2ـ سوره روم: آيه 38.

3ـ سوره‏ى انفال: آيه‏ى 41.

4ـ سوره‏ى حشر: آيه‏ى 7..

5ـ سوره‏ى شورى: آيه‏ى 23..

6ـ سوره توبه: آيه 60.

7ـ اشاره به ماجراى اموالى است كه از بحرين آمده بود و جابر بن عبداللَّه و جرير بن عبداللَّه درباره‏ى آنها ادعاى «صفوه» نمودند يعنى منتخبى از آن مال را به وصيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله متعلق بخود دانستند. ابوبكر و عمر هم بدون طلب شاهد سخن آنها را قبول كردند و اموال درخواستى را به آنان دادند. به كتاب التعجب كراجكى و بحارالانوار: ج 29 ص 194، عوالم‏العلوم: ج 11 ص 777 مراجعه شود.

چرا عمر و ابوبكر مورد لعن و نفرين حضرت محمد ص قرار گرفتند؟ چرا عمر و ابوبكر مورد لعن و نفرين حضرت محمد ص قرار گرفتند؟

ماجرای سرپیچی از لشکر أسامه

 

حقيقت طلبان بزرگوار اين مطلب را بخوبي بخوانيد تا به شما به سادگي ثابت شود كه ابوبكر و عمر و عثمان غاصبان ولايت بودند و چگونه از فرمان و دستور پيامبر ص سرپيچي كردند و پيامبر آنان را مورد لعن و نفرين قرار داد  و اين سه تن در سقيفه چه بلايي بر سر اسلام ناب محمدي آورند . اين روزها  سني ها سريال حضرت عمر را در تلوزيون هايشان با هزاران هزار تبليغ نشان مي دهند . چطور ميتوان به كساني كه پيامبر آنها را لعن كرده اميرالمومنين لقب داد ؟؟؟ جاي بسي سوال است

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خوبی بر اهمیت منطقه شامات و فلسطین که تحت سیطره رومیان قرار داشت، واقف بود و مطمئن بود که دولت نیرومند روم، که شاهد گسترش روزافزون اسلام و قلع و قمع یهودیان فتنه جو و گرفتن جزیه از مسیحیان بوده است، ساکت و آرام نمی نشیند و درصدد فرصتی است که ضربه ای به حکومت نوپای اسلام بزند. از این رو، در سال هشتم هجری سپاهی را به فرمان دهی جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه روانه این سرزمین نمود تا خطرات احتمالی را دفع کنند. در این سریه، هر سه فرمانده شجاع به همراه عده زیادی از مسلمانان به شهادت رسیدند و باقی مانده لشکر اسلام به فرماندهی خالد بن ولید عقب نشینی کرد و به مدینه بازگشت.

سپس در سال نهم هجری وقتی خبر آمادگی رومیان برای حمله به سرزمین حجاز در مدینه منتشر گردید، پیامبر همراه با سی هزار جنگجو عازم «تبوک» گردید و بدون برخورد با دشمن و جنگ و خون ریزی، به مدینه بازگشت. بدین سان، احتمال خطر در نظر پیامبر بسیار جدّی بود و به همین دلیل، پس از مراسم حجة الوداع و ورود به مدینه، سپاهی منظّم برای اعزام به این منطقه آماده کرد و دستور داد بزرگان مهاجران و انصار در آن شرکت کنند.(1)

پیامبر اسامه‏ بن زید را كه جوانی 20 ساله بود فرمانده این لشكر كرد و بزرگان صحابه همچون ابوبكر، عمر بن خطاب، ابوعبیده بن جراح و سعد بن ابى وقاص را فرمان اكید داد تا هرچه زودتر به فرماندهى ‏زید جوان راهى شوند.(2)

 

اعتراض به فرمانده جوان

ابن اسحاق از عروة بن زبیر و دیگران روایت کرده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجودی که از بیماری رنج می برد، لشکر اُسامه را به سوی «بلقاء» و «داروم» در سرزمین فلسطین راهی کرد. در این میان، عده ای می گفتند: چگونه او را که جوانی بیش نیست بر تمام مهاجران و انصار برتری داده و او را فرمانده آنان قرار داده است؟

از کتاب‌های حدیثی و تاریخی معتبر روشن می‌شود هیچ کس حق ترک لشگر را نداشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر متخلفان به صراحت نفرین و لعن کرده است. اما در حالی که پیامبر، ابوبکر را نیز به شرکت در سپاه اسامه فرمان داده بود و اسامه هم، غلام ابوبکر را فرمانده او ساخته بود، او از همراهی با سپاه اسامه خودداری کرد

 

به دنبال اعتراض عده ای از صحابه، آن حضرت در حالی که سرش را با پارچه ای بسته بود، از حجره بیرون آمد و بر منبر نشست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای مردم، دستورات اسامه را اطاعت کنید و همراه لشکر او خارج شوید. به جانم سوگند که اگر امروز درباره فرماندهی او ایراد می گیرید، در گذشته در مورد پدرش هم ایراد می گرفتید. او شایستگی فرمان دهی را دارد چنان که پدرش هم شایستگی فرمان دهی را داشت.» سپس از منبر پایین آمد.(3)

شیخ مفید در ارشاد می گوید: « پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله به منزل خود رفت و گروهی از مسلمانان را، که ابوبکر و عمربن خطاب هم در میان آنان بودند، فراخواند و پرسید: آیا به شما دستور ندادم که هرچه زودتر همراه سپاه اسامه حرکت کنید؟ چرا از دستور من سرپیچی کرده اید؟ (4)

همه تاریخ‌نویسان ومحدثین اهل سنت گفته‌اند رسول خدا صلی الله علیه و آله به تمام سران مهاجر و انصار امر کرد به فرماندهی أسامة بن زید به جنگ روم بروند. پیامبر پیوسته فرمان حرکت و خروج از مدینه را به لشکر اسامه می‏فرمود و در مورد تخلف از لشگر اسامه نهی مؤکد صادر نمود و فرمود:«جهّزوا جیش أسامة، لعن اللهُ من تخلّف عنه «؛سپاه اسامه را با ساز و برگ روانه کنید، لعنت خدا بر کسی که از همراهی با سپاه سرباز زند.(5)

از کتاب‌های حدیثی و تاریخی معتبر روشن می‌شود هیچ کس حق ترک لشگر را نداشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر متخلفان به صراحت نفرین و لعن کرده است. اما در حالی که پیامبر، ابوبکر را نیز به شرکت در سپاه اسامه فرمان داده بود و اسامه هم، غلام ابوبکر را فرمانده او ساخته بود، او از همراهی با سپاه اسامه خودداری کرد. تخلف ابوبکر و صحنه‌گردانان سقیفه از لشگر اسامه مخالف نصّ آیات قرآن کریم است و هر چه در مقابل نص قرآن ساخته و آورده شود، اجتهاد در مقابل نص می‌باشد و بالاتفاق باطل است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجودی که از بیماری رنج می برد، لشکر اُسامه را به سوی «بلقاء» و «داروم» در سرزمین فلسطین راهی کرد. در این میان، عده ای می گفتند: چگونه او را که جوانی بیش نیست بر تمام مهاجران و انصار برتری داده و او را فرمانده آنان قرار داده است؟

 

خدای تعالی می‌فرماید: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَوَلَّوْاْ عَنْهُ وَ أَنتُمْ تَسْمَعُونَ (انفال/20)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا و رسول او اطاعت کنید و در حالی که فرمان او را می‌شنوید روی برنگردانید.»

 این آیه کریمه بدون استثناء همه مؤمنان را الزام می‌کند به اطاعت کامل از خدا و از رسول خدا صلی الله علیه و آله. و باز برای تاکید در آیه‌ بعد می‌فرماید: «وَ لَا تَكُونُواْ کاَلَّذِینَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ هُمْ لَا یَسْمَعُونَ(انفال/21)؛ همانند کسانی نباشید که می‌گفتند شنیدیم ولی در حقیقت گوش نمی‌کردند.»

بنابر این، این دو آیه راه را برای سرپیچی از امر رسول خدا صلی الله علیه و آله به بهانه‌ جوئیهای واهی می‌بندد.

هم چنین خدای تعالی می‌فرماید:«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُواْ أَعْمَالَکمُ ‏ْ(محمد:33).مخاطب این آیه مؤمنین است و لحن آیه نشان می‏دهد مؤمنان هوشیار باشند که در میان آنها کسانی پیدا می‌شود از اطاعت خدا و رسول او سرپیچی و نافرمانی کند. حکم این آیه‌ کریمه فراگیر است. خدای تعالی در این آیه به آن‌ها اخطار می‏کند از این اسلوب منکر پرهیز کنند و تخلف ابوبکر و هم‌پیمان‌ هایش از لشگر اسامه مصداق روشن آیه کریمه است. بنابر این، روشن می‌شود آنان بدون دلیل وحیانی، تنها با عذرهای نفسانی، از بطلان اعمال خودشان واهمه نکردند و از دستور پیامبر نافرمانی کردند.

 

اهداف اصلي پيامبر بزرگوار اسلام از تعيين اسامه 20 ساله به عنوان فرمانده بزرگترين ارتش اسلام و دستور دادن ايشان به ابوبكر و عمر و سعد و ... به فرمانبرداري از اسامه

1ـ در بسیج این سپاه، فرماندهی بزرگترین سپاه اسلامی آن روز، در آن شرایط حساس و بحرانی، و هنگام بیماری و رنجوری پیامبر (ص) به عهده جوان نورسی که حداکثر بیش از بیست سال نداشت واگذار شده بود، در صورتی که او یک فرمانده فوق‌العاده ورزیده و با تجربه نبود، به ویژه آنکه این سپاه برای مبارزه با نیرومندترین دشمن، و به منظور حمله به نقطه‌ای بسیار دور از پایتخت اسلام گسیل می‌شد.

 2 ـ در این سپاه، رجال و پیرمردانی تحت فرماندهی این جوان نوخاسته قرار داده شده بودند که بعضی از آنان از فرماندهان جنگها و رؤسای قبایل، و از یاران مشهور پیامبر (ص) بودند، و خود را دارای مقام و منزلت ارجمندی می‌‌دانستند و برای احراز منصبی بسیار بالاتر از منصب فرمانده نوخاسته خود مهیا می‌شدند.

3  ـ با وجود اصرار و تأکید پیامبر (ص) برای شرکت در این سپاه و توبیخ و سرزنش متخلفان و لعن و نفرین به متمردان، جمعی از مسلمانان در اجرای فرمان پیامبر (ص) کندی و سرپیچی کردند. پیامبر (ص) یک روز پیش از احساس بیماری، فرمان بسیج سپاه اسامه را صادر فرمود و با آنکه بیماری آن حضرت چهارده روز طول کشید V}(تاریخ یعقوبی /2/103){V این گروه تا آخرین روز حیات پیامبر (ص)، فرمان آن حضرت را اجرا نکردند در صورتی که اسامه از همان نخستین روز مأموریت خود، سرزمین «جرف» (نقطه‌ای است در سه میلی مدینه) را اردوگاه قرار داده در انتظار گرد آمدن سپاه بود. اینجا نقطه حساس تاریخ است، اجتهاد و اقدام خود سرانه این گروه گواهی می‌دهد که اصحاب پیامبر و سران قوم، در صورتی به دستور پیامبر (ص) عمل می‌کردند که با مصالح شخصی و افکار آنان سازگار بود، در غیر این صورت، آراء و نظریات خود را بر دستور صریح پیامبر مقدم می‌داشتند. گاهی برخی از نویسندگان اهل تسنن می‌گویند: اگر پیامبر اسلام (ص) علی (ع) را برای خلافت منصوب نموده بود، هرگز دلیل نداشت که صحابه پاکدل از دستور پیامبر سرپیچی نمایند، ولی از این نکته غافلندکه بزرگان مهاجر و انصار، موبه مو به سخنان رهبر اسلام عمل نمی‌کردند آنان درموارد فراوانی در مسائل سیاسی رأی خود را بر اصرار و دستور صریح پیامبر (ص) مقدم می‌داشتند دهها گواه براین مطلب در صفحات تاریخ اسلام موجود است و استاد فقید علامه عالقدر سید شرف‌الدین عاملی آنها را در کتاب ارزنده « النص و الاجتهاد» گرد آورده است که یکی از آنها همین ماجرای سپاه اسامه است. رهبر بزرگ اسلام دستور می‌دهد: «سپاه را به سرعت پیش ران تا اخبار دشمن را زودتر به دست آوری ... » ولی کسانی که بعدها بخلافت رسیدند و افرادی نظیر آنان، وقتی می‌‌بینند پیامبر (ص) در حال احتضار است، روی مقاصدی که داشتند، بهانه‌های پوچی پیش می‌کشند و از حرکت، خودداری می‌کنند! و این خود گواه محکمی است که صحابه در پاره‌ای از موارد، اجتهاد خود را برنص و دستور صریح پیامبر مقدم می‌داشتند.

4  ـ گروهی از متخلفان، درباره فرماندهی اسامه، خرده‌گیری نموده در مورد جوانی او به پیامبر (ص) اعتراض کردند و خشم او را از این اعتراض به هیچ نشمردند، در صورتی که اگر براستی تعالیم اسلام را پذیرفته بودند و به این حقیقت ایمان داشتند که پیامبر (ص) هرگز از روی هوی و هوس سخنی نمی‌گوید، و هیچ شخص مسلمان در برابر امر خدا و پیامبر (ص) حق اظهار نظر ندارد، بی‌شک می‌فهمیدند که این اعتراض و خرده‌گیری، ناروا است.

5  ـ پیامبر اسلام (ص) با آنکه می‌دانست پایان زندگانیش نزدیک شده، و ابرهای تاریک فتنه‌ها و حوادث سهمگین، بر امت اسلامی سایه افکنده، با وجود این، سپاه و نیروی مدافع جامعه اسلامی را از پایتخت و مرکز حکومت، به سرزمین دور دستی اعزام فرمود و ترتیبی داد که در آن موقع حساس، مدینه از وجود بزرگان مهاجر و انصار و رجال بزرگ خالی بماند. با توجه به تدبیر و دور اندیشی و سیاست الهی پیامبر (ص)، تردیدی باقی نمی‌ماند که اقدام به چنین امر مهم و خطیری ناگزیر برای هدف مهمی انجام گرفته که تحمل این دشواریها و خطرات، در برابر آن، سهل و آسان بوده است. اینها نکات و موضوعات قابل توجهی است که دراین جریان به چشم می‌خورد. از مجموع این نکات می‌توان چنین نتیجه گیری کرد که: اولا هدف پیامبر (ص) از تعیین اسامه به فرماندهی سپاه، این بود که مسلمانان را عملا متوجه این حقیقت سازد که آنچه در مسئله ریاست و رهبری و زمامداری مهم است، شایستگی و لیاقت رهبر است، و کمی سن و جوانی از لیاقت و شایستگی کسی نمی‌کاهد، همچنانکه سن زیاد نیز دلیل شایستگی و لیاقت کسی نمی‌تواند باشد. بهمین جهت پیامبر اسلام (ص) در پاسخ اعتراض کنندگان فرمود: « ... زید شایسته فرماندهی بود، پسرش نیز بعد از او شایسته این منصب است ... ». پیشوای بزرگ اسلام با این بیان محکم و قاطع، لیاقت اسامه را خاطر نشان ساخت و با افکار باطل گروهیکه مسئله سن را در احراز چنین مقامی دخیل می‌دانستند، مبارزه نمود. بی‌شک منظور حضرت از این تأکید و پافشاری در فرماندهی اسامه، این بود که به این وسیله عملا زمینه را برای خلافت علی (ع) آماده سازد و خرده‌گیری گروهی را که روی مقاصد شخصی، جوانی را بهانه‌ای برای عدم صلاحیت علی (ع) در احراز خلافت قرار می‌دادند، بی‌اساس اعلام نماید. ثانیا منظور پیامبر (ص) این بود که هنگام وفات او، کسانی که در خلافت طمع داشتند از مدینه دور باشند تا مبادا خلافت را از محور اصلی خود منحرف سازند به همین جهت بود که همه افرادی را که در مظان طمع در خلافت و مخالفت با علی (ع) بودند مأمور ساخت که با سپاه اسامه از مدینه بیرون بروند تا به این وسیله مخالفان و رقیبان علی (ع) را از مدینه دور سازد و در غیاب آنان علی (ع) زمام امور را در دست گیرد و مخالفان در برابر عمل انجام شده قرار گیرندV}(کامل ابن اثیر/2/215){V از مجموع این بحث روشن می‌گردد گه چرا با وجود آن همه اصرار و تأکید پیامبر (ص) بعضی از رجال سیاسی و بزرگان مهاجر جوانی اسامه را دستاویز قرار داده از یک سو از حرکت به سوی دشمن و شرکت در مأموریت اسامه تعلل ورزیدند و از سوی دیگر، با اشاعه خبر وفات پیامبر (ص) اضطراب و بی‌نظمی و آشفتگی در سپاه اسلام برانگیختند؟V}(تلخیص از کتاب تاریخ اسلام بقلم آقای سید صدرالدین بلاغی /15 ـ 18){V آیه الله جعفر سبحانی،شخصیتهای اسلامی شیعه ج 1 ـ 2 به نقل از سایت تبیان

ابوبکر و عمر هر دو از کسانى هستند که در جیش اسامه و تحت حکومت او مأمور بودند مدینه را ترک نمایند و با تأکیداتى که رسول خدا(ص) فرموده بود و متخلفین از آن جیش را مورد لعنت قرار داده و لعن الله من تخلف عنه فرموده بود مخالفت کرده و از آن تخلف نمودند براى آگاهی بیشتر به طبقات ابن سعد، تهذیب، تاریخ ابن عساکر و کنز العمال و کامل ابن اثیر و اسد الغابه مراجعه بکنید.اعزام سپاه اسامه در سال یازدهم هجرت بود .

 لعن و نفرين بر غاصبان ولايت

پی نوشت:

1) سیره ابن هشام، ج 2، ص 642.

2) الاصابه، ابن حجر، ج 8، ص 124؛ تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص‏317-321؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 17، ص 177، ج 1، ص‏159.

3) سیره ابن اسحاق، ج 4، صص 299-301؛ مغازی واقدی، ج 3، ص 117-120؛ تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 113.

4) ارشاد مفید، ج 2، ص 183.

5) الملل والنحل، ج1، ص23؛ شرح نهج البلاغة ابن الحدید، ج6، ص52؛ به نقل ار کتاب سقیفه ابوبکر جوهری که مسندا از عبدالله بن عبد الرحمن روایت می‌کند و غیر این‌ها از کتاب‌های معتبر اهل سنت.



+ نوشته شده در یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:,ساعت 21:45 توسط امیر علی عرفانیان |

بسم رب الحیدر

نام حیدریا علی مولاء یکیست آئینه روی محمد علیست عشق یعنی قدرت پروردگارنام آوری خیبر کنی بت شکنی دوش نبی هم ثاقی کوثر علی این نام محمد است علی میبینی آئینه روی محمد علیست همین بس که نام محمدعلیست شهادت میدهم والله به قرآن وصی این پیامبر یاور آن در عرش نوشته با خط جلی وارث خاتم بوود مولاء علی قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی تقدیم به روی ماهت یا قائم آل محمدی 

 

 مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست بنامت قسم یا علی توایی وارث این نبی به ثنای اسم اعظم شده چون علی محمد بدرید کعبه از هم شده بت شکن به کعبه اسدالله اعظم سرور کائنات محمد استو جمال محمد علیستکسی که چون محمد است جمال روی خاتم است جانه نبی علی ولی قائم آل محمد است جانشین هر پیامبر با ید پا روی دوش پیامبر بگذارد علی در کعبه به دوش پیامبر رفت و بت های کعبه را سرنگون کرد علی در کعبه چون آمد به دنیا شکاف کعبه میگوید همین را بی اذن علی قدم مزن بر محراب هم زاده محرابو شهید محراب علیست به ابجد امام الهی 128 حسین 128 دین 64+64 = 128 دین دین حسین 128نبی الله 128 روزی در نماز به سجده رفت جبرئیل نازل و فرمود خدا میفرماید اگر سر از سجده برداری از نبوت خلع خواهی شد کودکی وارد مسجد و پا روی سر مبارک پیامبر خاتم گذاشت وروی پیامبر نشست آن کودک دو نیم ساله سالار کربلاء حسین بود وقتی یاران سبب سجده طولانی پیامبر را جویا شدند پیامبر فرمود تمام جانشینان من از صلب حسن و حسین میباشند به ابجد حسین128 جان دینی 128 امام الهی 128 بجانه نبیه 128 به ابجد دین الهی 110 نگین 110 دین الهی 110 علی 110به ابجد وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین به ابجد برترین دین 926-541عمر ابوبکر= 385 شیعه 385قال رسوالله فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه 385 فقط دین اسلام 385 فقط دین اسلام 385 شیعه 385 اسلام پیامبر 385 به ابجد بهترین دینها737-541 عمرابوبکر= 196 ضرب 14 معصوم 196 میباشد به ابجد خدای کلمات 1106-1202 سه خلیفه= 196 اصول دین 196 دین اسلام 196 حامی بدین الله196 با ضرب 14 معصوم 196 دین اسلام 196 ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196 ضرب 14 معصوم در 14 = 196 میباشد به ابجد براستی دین 737-541 عمر ابوبکر= 196 به ابجد دین برحق اسلام 506 - 310 عمر= 196 معجزه ادیانه 196 ندای سلام 196 اساس دینی 196 قلب دین 196 وحی دین حق 196 با فقه حق 196 به معجزه دین 196 دلیل انسانی 196 اصله دینی ها 196 معجزه ادیانه 196 به ابجد دین الهی 110 نگین 110 دین الهی 110 علی 110 به ابجد بغدیر خم 926-541 عمر ابوبکر = 385 شیعه برنده میدان شد من کنت مولاء فهذا مولاء علی در روز غدیر خم نور حق پیدا شد وز جهاز اشتران منبری بر پا شد بگرفت محمد چو علی را سر دست سوگند به ذات حق که حق پیدا شد علم ابجد قرآن تقدیم میکند به ابجد آخرین نماینده الهی 1067 -1202 سه خلیفه قاصب = 135 فاطمه و علی 110 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385فقط دین اسلام 385 راه بدینه حق 385 فقط دین اسلام 385 شهید الله 385فقط کسانی که شیعه میباشند شهادتشان مورد قبول حق جل جلاله قرارمیگیرد 110منادیه 110 دین الهی110 مهدی الهیه 110با اصحابه 110جمال حق علی مددعلی مدد جمال حق 110بحق 110دین الهی 110 صبحی 110 یمین 110پلیس 110 علی 110 ای جان آدم 110 و بمحمدی110 بسم رب الشهداء و الصدیقین92 محمد 92 +18 ذالحجه غدیر خم = 110 کعبه 97+13 رجب تولد مولاء در محراب کعبه = 110 نامت 110 یا علی حقا پلیس عالمی پلیس 110دین الهی 110 مهدی الهیه 110 بسم رب الشهداء و الصدیقین92 +18 ذالحجه = 110 دین الهی110علی 110یمین 110 نگین 110پلیس 110یمنی 110 اهل دینی 110 جلوه الله 110با ایمانه 110 میدانه 110 نگین110 سیم 110 طلاء 110 منادیه 110دین الهی 110مهدی الهیه110 دین محمد دین قائم آل محمد است به ابجد فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 فقط دین اسلام 385 شیعه 385 فقط دین اسلام 385 شهید الله 385 http://aaaali110.loxblog.com

فتنه گران786-245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر 541+430 مقصر = 971 ظالم - 310 عمر =661 عثمان -231  ابوبکر =430  مقصر به ابجد (ریاست کفر )971 ظالم971 میباشد ظالم 971-661 عثمان = 310 عمر ریاست کفر971 + 231 ابوبکر=1202 جاهلان خبیث 1202سه خلیفه 1202  ان من المجرمین منتقمون 1202 -971 ظالم= ریاست کفر231  ابوبکر این آیه قرآن هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر سه خلیفه میباشد 1202ان من المجرمین منتقمون1202 سه خلیفه1202 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 عمر ابووبکر 541 مرگ کافر 541

 

آیات تبری از اولی و دومی در قرآن کریم (قسمت اول)

قبل از ورود به بحث توجه شما را به روایتی زیبا جلب می نماییم:

اصبغ بن نباته از امیرالمومنین علیه السلام نقل میکند که حضرت فرمودند: قرآن در چهار بخش نازل شده است, یک چهارم در رابطه با ماست, یک چهارم در رابطه با دشمنان ما. یک چهارم در رابطه با حلال و حرام و یک چهارم دیگر در واجبات و احکام. (1)

1) "مغضوب علیهم" و "ضالین" چه کسانی هستند ؟

غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضَّالِّین‏ (فاتحه/7) ابن ابی عمیر از ابن اذینه از امام صادق علیه السلام نقل میکند که آن حضرت در مورد آیه شریفه فرمودند: "المغضوب علیهم" ناصبیان و "ضالین" شک کنندگانی هستند که معرفت به امام علیه السلام ندارند (و در گمراهی و ضلالت افتاده اند) (2)

2) اهل خدعه و نیرنگ با خداوند چه کسانی هستند ؟

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون‏ (بقره/8 و 9)

یعنی: در میان مردم کسانى هستند که مى‏گویند به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده‏ایم در حالى که ایمان ندارند. مى‏خواهند خدا و مؤمنان را فریب بدهند (ولى) جز خودشان را فریب نمى‏دهند (اما) نمى‏فهمند.

الف) حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرموده اند:

روز غدیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به امر خداوند امیرالمومنین علیه السلام را به خلافت نصب نموده به دومی (عمر) گفتند با امیرالمومنین علیه السلام بیعت کن. فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) و هفت تن دیگر از منافقین و روسای مهاجر و انصار با آن حضرت بیعت کردند. دومی (عمر) گفت: یا علی! خلافت و ولایت بر تو مبارک باد, صبح کردم در حالیکه می بینم مولای من و مولای تمام مومنین می باشی, و پیامبراکرم صلی الله علیه و اله این بیعت و عهد را بر آنان محکم گردانید. سپس آنها مخفیانه با رفقای خود بنا گذاشتند که بعد از پیغمبر نگذارند امیرالمومنین علیه السلام بر منصب خلافت باقی بماند و حق او را غصب کنند.

ولی همین که به حضور پیامبر می رسیدند می گفتند: ای رسول خدا ص محبوبترین و نزدیکترین اشخاص نزد خداوند را بر ما ولایت و خلافت بخشیدی. علی علیه السلام برای دفع ستمکاران از لحاظ سیاست و دین از ما شایسته تر و مردی لایق مقام خلافت می باشد.

و خداوند می دانست که آنها آنچه در دل دارند غیر از آن است که بر زبان می آورند و بر دشمنی خود با امیرالمومنین علیه السلام باقی هستند, از این رو خداوند از عقاید باطنی آنها پیامبرش را با خبر ساخت و فرمود: ای رسول ما! بعضی از مردم میگویند ما به امر خداوند درباره نصب امیرالمومنین علیه السلام به خلافت ایمان داریم اما آنها دروغ می گویند و ایمان ندارند و بر هلاکت شما و هلاکت علی علیه السلام با هم متحد شده اند و اشخاص متمردی هستند و طغیان و فساد زیادی خواهند نمود.

سپس حضرت فرمودند: پس از آن که خداوند پیامبر را از نفاق و توطئه منافقین با خبر ساخت آنها حضور پیامبر ص شرفیاب شده و قسم دروغ خوردند, و پیامبر ص آنها را سرزنش و ملامت نمود.

اولی (ابوبکر) گفت: ای رسول خدا! به خدا قسم هیچ چیز در نظرم لذت بخش تر و بهتر از بیعت با علی علیه السلام نبوده و امیدوارم بر اثر این بیعت خداوند درهای بهشت را به رویم بازکند و مرا از ساکنین بهشت گرداند.

دومی (عمر) گفت: ای رسول خدا ص! من عملی که شایسته بهشت رفتن باشد ندارم جز همین بیعت با علی علیه السلام به خدا قسم هرگز خیال نکرده و خوش ندارم که نقض بیعت نمایم. و اگر جواهراتی به اندازه ما بین زمین و آسمان به من بدهند که این بیعت را بشکنم قبول نخواهم کرد.

سومی (عثمان) گفت: ای رسول خدا ص ! من از بیعت به حدی مسرور و خوشحالم که تصور آن نشود. و یقین دارم اگر گناه انس و جن را نموده باشم خداوند به سبب این بیعت تمام گناهان مرا آمرزیده است. و رفقای دیگر آنها هم مانند این سخنان راگفتند وقسم خوردند. و اینجا بود که خداوند این آیه (بقره/9) را نازل فرمود: یُخادِعُونَ اللَّهَ... (3)

ب) ابن بابویه در کتاب توحید صدوق به سند خود از سعد بن صدقة بن زیاد روایت کرده: از امام صادق علیه السلام سئوال نمودم که در روز قیامت وسیله نجات از آتش جهنم چیست؟ فرمودند: خدعه نکردن با خدا. زیرا هرکه با خداوند خدعه کند, خدا نیز با او خدعه نموده و ایمان را از دل او ببرد و چنین کسی در حقیقت با خویش خدعه نموده است.

راوی گوید: به محضر امام علیه السلام عرض کردم: غرض از خدعه کردن با خدا چیست؟

فرمودند: در ظاهر اوامر خدا را قبول نموده ولی در باطن معتقد نبوده و ایمان نداشته باشد و یا آن که به ظاهر اوامر را اجرا نموده ولکن برای غیر خدا باشد. از ریا کردن بپرهیزید که این عمل شریک قرار دادن برای خداست. در روز قیامت شخص ریاکار را به چهار نام می خوانند و صدا می زنند: ای کافر! ای فاجر! ای حیله گر! و ای زیانکار! اعمال و عباداتت از بین رفت. پاداش خود را از کسی که برایش عبادت نموده ای بخواه. (4)

3) "فی قلوبهم مرض" چه کسانی هستند ؟

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُون‏

یعنی: در دلهاى آنها یک نوع بیمارى و مرض است، خداوند بر بیمارى آنها مى‏افزاید و عذاب دردناکى به خاطر دروغهایى که مى‏گویند در انتظار آنهاست. (بقره/10)

حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: منافقین بر اثر معجزاتِ مشاده کرده از حضرت رسول صلی الله علیه و اله نه تنها ایمان نیاوردند بلکه بر مرض دلهای مریضشان افزوده شد, و بواسطه نقض عهد خداوند و شکستن بیعت با امیرالمومنین علیه السلام به امراض قلبیشان افزوده شد و درباره ولایت امیرالمومنین علیه السلام به حیرت افتادند و به خاطر تکذیب امر خداوند و آنکه به دروغ مدعی بودند که ما بر بیعت خود استوار و پایدار هستیم بر کیفر شدید و عذابی سخت دچار خواهند شد. (5)

4) "مفسدین فی الارض" چه کسانی هستند ؟

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ * وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ * وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ * اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ * أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ

یعنی: و هنگامى که به آنها گفته شود، در زمین فساد نکنید مى‏گویند ما فقط اصلاح کننده‏ایم. آگاه باشید اینها همان مفسدانند ولى نمى‏فهمند. و هنگامى که به آنها گفته شود، همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید مى‏گویند: آیا همچون سفیهان ایمان بیاوریم؟ بدانید اینها همان سفیهانند ولى نمى‏دانند. و هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات مى‏کنند مى‏گویند ما ایمان آورده‏ایم، (ولى) هنگامى که با شیاطین خود خلوت مى‏کنند مى‏گویند با شمائیم ما (آنها) را مسخره مى‏کنیم. خداوند آنها را استهزاء مى‏کند، و آنها را در طغیانشان نگه مى‏دارد تا سرگردان شوند. آنها کسانى هستند که هدایت را با گمراهى معاوضه کرده‏اند و (این) تجارت براى آنها سودى نداده، و هدایت نیافته‏اند. (بقره/11تا16)

الف) در تفسیر برهان از حضرت امام باقر علیه السلام روایت کرده اند که فرمودند: این آیات در حقفلانی و فلانی و فلانی (ابابکر و عمر و عثمان) نازل شده که در ظاهر ایمان داشته و تسلیم ولایت امیرالمومنین علیه السلام بوده و چون در خلوت به دشمنان آن حضرت می رسیدند می گفتند: با شما همراه و هم مسلک هستیم و علی بن ابیطالب علیه السلام را استهزاء می کنیم. پس خداوند فرمود ما کیفر و سزای این عمل منافقین و استهزاء به امیرالمومنین علیه السلام را در عالم آخرت خواهیم داد.

ب) حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: وقتی به منافقین گفته می شد روی زمین فساد نکنید و با اظهار نقض بیعت خود به اشخاص ضعیف و سست عقیده رخنه در دین آنها نکنید جواب می دادند ما از اصلاح طلبان هستیم زیرا به دین و مذهب اعتقاد نداریم و در دین متحیریم و به دین محمد صلی الله علیه و اله و اسلام در ظاهر راضی هستیم و در باطن بر طبق دلخواه خود عمل کرده و از بندگی و فرمانبرداری, خود را رهانده ایم. آنگاه خداوند فرمود: ای منافقین! بدانید و آگاه باشید که شما در حقیقت از مفسدین روی زمین هستید و خداوند شما را به پیامبرش معرفی کرده و به خوبی شناسانده و به مسلمانان حقیقی (شیعیان مرتضی علی ع) امر فرموده که بر شما لعنت نمایند.

و نیز امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: هر وقت به منافقین بگویند شما هم مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار که در نصب خلافت امیرالمومنین علیه السلام و اطاعت از اوامر خدا و رسول, ایمان آورده اند ایمان بیاورید به هم مسلکان خود بگویند: آیا ما هم مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار سفیهانه ایمان بیاوریم؟ چرا که منافقین از دریچه چشم دل تسلیم شدن مومنین را به اوامر خدا و رسول مشاهده ننموده و به ولایت امیرالمومنین علیه السلام و دوستی ذریه گرامی آن حضرت, تن نداده و آن حضرت را ترک نموده و محبت یهود و نصاری را در دل خود جای دادند که دشمن خدا و رسول بودند و در ظاهر از آنها تبری جسته و در باطن به یهود و نصاری پیوسته اند.

همچنین امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: اما مسخره نمودن آنها در دنیا همین است که آنها در دنیا به صورت ظاهری اسلام را پذیرفته اند تا احکام اسلام درباره آنها اجرا شود, اما در مقابل مسخره نمودن خداوند نسبت به آنها در دنیا امر به لعنت کردن آنها است تا تفاوت مسلمانیِ منافق گونه با مسلمانانِ حقیقی و خالص مشخص گردد و استهزاء در آخرت آنها از سوی خداوند به این است که جایگاه مومنین در بهشت به آنها نشان داده شود و جایگاه این گروه نیز به مومنین در بهشت نشان داده می شود. (6)

5) آنان که غیر خدا را به خدایی گیرند

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ

یعنی: بعضى از مردم معبودهایى غیر از خداوند، براى خود انتخاب مى‏کنند، و آنها را همچون خدا دوست مى‏دارند. (بقره/165)

جابر می گوید: از امام صادق علیه السلام در رابطه با تفسیر این آیه شریفه سوال نمودم حضرت فرمودند: آن گروه, محبین فلان و فلان و فلان (ابابکر و عمر و عثمان) هستند که آنان را پیشوای خود قرار داده اند بدون آنکه پیشوای خود را کسی قرار دهند که خدای متعال او را به عنوان امام برای مردم قرار داده است. (7)

6) سختی و آسانی (عُسر و یُسر) چیست ؟

یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْر

یعنی: خداوند برای شما آسانی را میخواهد و برای شما حرج و سختی را اراده نمی کند. (بقره/185)

امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: الیسر امیرالمومنین علیه السلام و العسر فلان و فلان. یعنی: آسانی امیرالمومنین علیه السلام است وحرج و سختی فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) هستند. (8)

7) گامهای شیطان در ولایت عمر و ابابکر

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطان‏

یعنی: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! همگى در صلح و آشتى در آیید! و از گامهاى شیطان، پیروى نکنید. (بقره/208)

ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام بعد از قرائت این آیه شریفه فرمودند: آیا می دانی "سلم" چیست؟ عرض کردم: شما داناترید. فرمودند: ولایة علی و الائمة الاوصیاء من بعده. یعنی ولایت امیرالمومنین علیه السلام و امامان جانشین بعد از اوست. سپس فرمودند: و خطوات الشیطان و الله ولایة فلان و فلان. یعنی و گامهای شیطان به خدا قسم ولایت فلانی و فلانی (عمر وابابکر) را قبول کردن است. (9)

8) خروج از نور به سوی ظلمت و از ظلمت به سوی نور

اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات‏ ِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُون‏

یعنی: خداوند، ولى و سرپرست کسانى است که ایمان آورده‏اند، آنها را از ظلمتها، به سوى نور بیرون مى‏برد. (اما) کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوتها هستند، که آنها را از نور، به سوى ظلمتها بیرون مى‏برند. آنها اهل آتش‏اند و همیشه در آن خواهند ماند. (بقره/257)

الف) عبدالله بن ابی یعفور گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: من با مردمانی همنشینی دارم که جای شگفتی و تعجب است که با وجود آن که موالی و پیرو شما نیستند و پیرو فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) هستند اما مردمانی امانتدار و صادق و باوفا هستند و بالعکس (بعضا) اقوامی که پیرو شما هستند دارای امانتداری و صداقت و وفا نیستند.

ابن ابی یعفور گوید: امام صادق علیه السلام مستقیم نشستند و همانند فرد غضبناک به من روی نموده و فرمودند: کسی که معتقد باشد به ولایت امام جائر و ظالمی که از سوی خدا نیست, دین ندارد و بر کسی که به امامت عادلی که از سوی خداست ایمان آورده ملامتی نیست.

ابن ابی یعفور گوید: (با تعجب) عرض کردم آنها (مخالفان) دارای دین نیستند و بر اینها (شیعیان) و موالیان هیچ ملامت و شدتی نیست؟ حضرت فرمودند: بله آنها دینی ندارند و بر اینها (شیعیان) ملامتی نیست.

سپس فرمودند: آیا سخن خداوند را نشنیده ای: "خداوند یار کسانی است که ایمان آوردند و آنها را از تاریکی ها به سوی روشنایی سوق دهد" ؟ در حقیقت آنها را از تاریکی گناهان بیرون آورده و به سوی نورِ توبه و آمرزش هدایت می کند و این بخاطر ولایت شما نسبت به هر یک از امام عادلی است که از سوی خداوند برگزیده شده اند و خداوند فرموده است: "اما کسانی که کافر شدند اولیاء آنها طاغوت می باشد که آنها را از نور به سوی ظلمتها می برند."

ابن ابی یعفور می گوید: گفتم: مگر این نیست که خداوند از این آیه کفار را اراده کرده است آنجا که فرموده است: والذین کفروا..؟

گوید امام علیه السلام فرمودند: چه نوری برای کافر است؟ هنگامی که کفر ورزیده تا اینکه از نور بیرون برده شود به سوی تاریکی ها, و همانا خدای متعال در این آیه کسانی را اراده فرموده که در نور اسلام بوده اند, پس وقتی که پیرو و موالی هر امام جائر و ظالمی شدند که از سوی خدا نبود, به واسطه این ولایت (نسبت به ائمه جور) از نور اسلام به سوی تاریکی های کفر خارج شدند و خدای تبارک و تعالی برای آنها آتش جهنم را همراه با کفار واجب گردانید و سپس این آیه را تلاوت فرمودند: أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُون‏ یعنی آنها اهل آتش‏اند و همیشه در آن خواهند ماند. (10)

ب) این نکته از آیه مبارکه:

أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض‏. یعنی: یا همچون ظلماتى است در یک دریاى پهناور، که موج آن را پوشانیده، و بر فراز آن موج دیگرى است، و بر فراز آن ابرى تاریک، ظلمتهایى است یکى بر فراز دیگر. (نور/40)

استفاده می شود که در مقدمه تفسیر برهان از صالح بن سهل همدانی روایت شده است کهامام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: ظلمات, فلانی و فلانی (عمر و ابابکر)است. و " فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ, یک دریاى پهناور، که موج آن را پوشانیده" یعنی سومی (عثمان) و " مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ, بر فراز آن موج دیگرى است" یعنی طلحه و زبیر و " ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض, ظلمتهایى است یکى بر فراز دیگر." یعنی معاویه و یزید و فتنه های بنی امیه.

ج) در تفسیر آیه " یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ, آنها را از ظلمتها، به سوى نور بیرون مى‏برد" در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: نور, آل محمد صلی الله علیه و اله است. و ظلمات, دشمنان آنان می باشند.

د) در کتاب المناقب از ابن عباس در تفسیر آیه " وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّور, نابینا و بینا هرگز مساوى نیستند.و نه ظلمتها و روشنایى!" (فاطر/19) نقل کرده اند که ظلمات, اولی (ابوبکر) است و نور, امیرالمومنین علیه السلام است.

ه) در مقدمه تفسیر برهان ص315 از تفسیر قمی درباره آیه " ِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِه‏, و براى شما نورى قرار دهد که با آن راه بروید." (حدید/28) و آیه " وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور , و کسى که خدا نورى براى او قرار نداده، نورى براى او نیست!" (نور/40) از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده: پس نیست برای او امامی در روز قیامت که حرکت کند و از نور آن امام روشنی گیرد.

و) و درباره آیه " ِ یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِم‏ ْ وَ بِأَیْمانِهِم‏, نورشان پیش رو و در سمت راستشان به سرعت حرکت مى‏کند"(حدید/12) فرموده اند: در روز قیامت نور, ائمه معصومین علیهم السلام هستند که نور ایشان پیش روی و سمت راست ایشان بتابد تا اینکه آنها را داخل بهشت کنند.

ز) و در تفسیر عیاشی درباره آیه " ْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِینا, و نور واضحى بسوى شما فرستادیم." (نساء/174) امام صادق علیه السلام فرمودند: نور مبین, نورِ امیرالمومنین علی علیه السلام است.

9) جبت و طاغوت چه کسانی هستند ؟

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوت‏

یعنی: آیا ندیدى کسانى را که بهره‏اى از کتاب دارند (با این حال) به جبت و طاغوت ایمان مى‏آورند. (نساء/52)

در تفسیر عیاشی ج1 ص246 از امام باقر علیه السلام نقل می کند که منظور از جبت و طاغوت,فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) است.

10) خداوند می داند آنها چه در دل داشتند

أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغا
یعنی: آنها کسانى هستند که خدا آنچه را در دل دارند مى‏داند. پس (ای رسول) از ایشان روی گردان و آنها را موعظه کن و با گفته ای رسا سیرتشان را گوشزدشان کن.(نساء/63)

عبدالله نحّاس گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که در مورد این آیه شریفه فرمودند: به خدا قسم مقصود فلانی و فلانی (ابابکر و عمر) هستند. (11)


اسناد:

(1) شواهد التنزیل 1/45

(2) تفسیر برهان 1/52 ح37

(3) انساب النواصب ص39

(4) انساب النواصب ص40

(5) انساب النواصب ص43

(6) انساب النواصب ص45

(7) تفسیر عیاشی 1/72 ح142, بحار الانوار 8/363 ح41, اصول کافی 1/374 رقم11

(8) تفسیر برهان 2/84

(9) تفسیر عیاشی 1/102 ح294, بحارالانوار 24/159 ح1

(10) اصول کافی 1/375 ح3, بحارالانوار 23/322 ح39

(11) فرحة الزهراء ص40 به نقل از اللوامع النورانیة

 

 اللهم العن الجبت و الطاغوت

با تشکر عبدالحیدر



+ نوشته شده در یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:,ساعت 20:53 توسط امیر علی عرفانیان |

قال رسوالله  کتابی الله وعترتی1587-1202 عمر ابوبکرعثمان
=385 با آل قرآن385وحی قرآنی 385بسوی نوره الهی 385 با مرکز دینه الهی385 فرقه
385شیعه385 385کلید دینه الهی 385فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه
 فقط دین اسلام 385 فقط شیعه بحق میباشدبا آل قرآن385وحی قرآنی 385بسوی نوره الهی 385 با مرکز دینه الهی385 فرقه 385شیعه 385کلید دینه الهی 385  مکتبه حق قرآن  926 -541 عمر ابوبکر=385 شیعه 385 فقط یک فرقه اهل نجات است فرقه 385 شیعه 385 عامل تفرقه926 بوده است عامل تفرقه 926 -385شیعه = 541 عمر و ابوبکر 851 تفرقه بدین 851- 541 عمرابوبکر= 310 عمر  عامل تفرقه 926 -385 شیعه = 541 عمر و ابوبکر 541 قال رسو الله هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند علی و فاطمه باشدمکتبه حق قرآن  926 -541 عمر ابوبکر=385 شیعه 385  فقط یک فرقه اهل نجات است فرقه 385 شیعه 385 385کلید دینه الهی 385 عامل تفرقه926 بوده است عامل تفرقه 926 -385شیعه = 541 عمر و ابوبکر 851 تفرقه بدین 851- 541 عمرابوبکر= 310 عمر  عامل تفرقه 926 -385 شیعه = 541 عمر و ابوبکر 541 قال رسو الله هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند علی و فاطمه باشد

ابجدشیطان22بکذابه22مقصر22 مقصر22ابابکر22عمر22دروغ22کلک22کید 22عمر  ملحد22لعنت22عمر22ابابکر22مقصر22هذیان22عمر22لامذهب22قصبی22عمربکذب22ابابکر22رکب وبا22دروغ22کلک 22کید22خدعه22 نیرنگ 22روباه22احمقه22گمرهه22 منکر22عمر22
ابابکر22 22 دشمن
اسلام22شیطان22بدیها 22 بدبختی 22بدیها22 دشمن اسلام 22
22کج فهم22 نکبتها22بدزده22 اسلامی 22مکارا22روباه 22باخدعه22 نیرنگ22 کلک22 بدبختی
22هذیان22مقصر22احمقه 22ناخلفه22عمر22 شیطان22 بناحقه22منافقان22شرمی22 بکنی22 منافقان22 فاجرن 22عمر22 مجرمان22 عمر22ابابکر22رکب وبا22نیرنگ 22کلک22کید 22لعنت22شیطان22عمر 22ابوبکر22ملحد22 دشمن
اسلام22عمر22ابابکر22 شیطان22 بخدا اگر ابجد محمد و علی 22 میشد
من وهابی
میشدم یعنی بدبخت تر از وهابی در عالم آدم
نیستو معجزه معادله ظالم و مقصر430 مقصر
430+231 ابوبکر +310 عمر = 971 ظالم به دست میآید عمر310+661 عثمان= 971 ظالم به دست میآید به ابجد مقصر 430+310 عمر +231 ابوبکر = 971 ظالم به دست میآید مقصر
430+310 عمر +231 ابوبکر = 971 ظالم 971+231 ابوبکر = 1202 سه خلیفه قاصب به ابجدظالم 971 ظالم 971+231 ابوبکر=1202 عمر ابوبکر عثمان 1202بدترین دشمن اسلامی1202بکافران محض 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 این آیه قرآن هم به ابجد صغیر هم به ابجد کبیر ابجد ابوبکر و عمر و عثمان میباشد

با خباثتها 1512-1202 سه خلیفه = 310عمر ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند  به ابجد اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 ابوبکر دلايل خلافت ابوبكر از ديدگاه اهل سنت

دليل اول : همراهي ابوبكر با پيامبر در غار 

يكي از بزرگترين امتيازاتي كه براي ابوبكر ذكر ميكنند و او را شايسته خلافت مي دانند اين است كه ابوبكر با پيامبر در غار بوده است وآيه‌‌ي غار براي پيامبر و ابوبكر نازل شده است.

آيه 40 سوره توبه : توبه کنید کسی که جای پیامبر می خوابد فقط یک جانشین میتواند جای پیامبر بخوابد علی جای پیامبر خوابید علی در کعبه بر دوش رسول خدا رفته و بت های کعبه را در هم شکست و گوثر قرآن نسیبش شد و درب خیبر را از جا کند  ابوبکر به غار رفته ابوبکر به درک رفته  « إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِوَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى‏ وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»

« اگر او را يارى نكنيد، خداوند او را يارى كرد; (و در مشكلترين ساعات، او را تنها نگذاشت;) آن هنگام كه كافران او را (از مكه) بيرون كردند، در حالى كه دومين نفر بود (و يك نفر بيشتر همراه نداشت); در آن هنگام كه آن دو در غار بودند،او به همراه خود مى‏گفت: «غم مخور، خدا با ماست!» در اين موقع، خداوند سكينه (و آرامش) خود را بر او(پيامبر) فرستاد; و با لشكرهايى كه مشاهده نمى‏كرديد، او را تقويت نمود; و گفتار (و هدف) كافران را پايين قرار داد،  و سخن خدا (و آيين او)، بالا (و پيروز)است; و خداوند عزيز و حكيم است! »

همان طور كه درتاريخ نقل شده است آن كسي كه همراه پيامبر بود ابوبكر بود.

اين آيه نكات بسيار بسيار دقيق و قابل توجهي دارد . اولا كه اگر دقت كنيد تمامي ضماير مفرد آمده است و فقط يك جا خداوند ضمير مثني براي دو نفر آورده است.(اذهما في الغار) در واقع خداوند مي فرمايد از دو نفري كه در غار بودند مشركين فقط پيامبر را اخراج كردند و خداوند فقط پيامبر را ياري كرد، و خداوند سكينه و آرامش را فقط براي پيامبر نازل كرد و فقط پيامبر را با لشكرهاي غيبي كمك نمود در حالي كه دو نفر در غار بودند . اين آيه بهترين آيه براي معرفي شخصيت ابوبكر است . و نكات قابل توجهي دارد كه آنها را ذكر مي‌كنيم :

نكته اول : درهر كجاي قرآن كه سخن از انزال و فرستادن سكينه و آرامش به ميان‌آمده است ، خداوند آن را براي پيامبر اكرم و همه مؤمنين قرار داده است :

« ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى‏ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ (توبه 26) » « سپس خداوند «سكينه‏» خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل كرد; و لشكرهايى فرستاد كه شما نمى‏ديديد; و كافران را مجازات كرد; و اين است جزاى كافران! »

و يا در سوره فتح آيه چهار خداوند مي فرمايد « هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَاناً مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً » « او كسى است كه آرامش را در دلهاى مؤمنان نازل كرد تا ايمانى بر ايمانشان بيفزايند; لشكريان آسمانها و زمين از آن خداست، و خداوند دانا و حكيم است.»

و در سوره فتح آيه 26 خداوند مي فرمايد « .... فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى‏ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى‏ وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً » « .... خداوند آرامش و سكينه خود را بر فرستاده خويش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقيقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر كس شايسته‏تر و اهل آن بودند; و خداوند به همه چيز دانا است.»

و اين نكته بسيار بسيار قابل توجه است كه چرا در آيه غار هيچ گونه مومنين را شركت نمي‌دهد و فقط مي فرمايد آرامش براي پيامبر نازل شد « فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ» . آيا اين فضيلت به حساب مي آيد كه از دو نفر فقط براي يك نفر آرامش الهي و سكينه فرستاده شود ؟ يعني آيا ابوبكر ذره‌اي ايمان نداشته تا لايق ارسال سكينه از طرف خداوند شود ؟؟؟؟

نكته دوم : خداوند در سوره حج مي فرمايد « الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ...... وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌ عَزِيزٌ (حج آيه 40) » « همانها كه از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اينكه مى‏گفتند: «پروردگار ما، خداى يكتاست!» ...... و خداوند كسانى را كه يارى او كنند (و از آيينش دفاع نمايند) يارى مى‏كند; خداوند قوى و شكست ناپذير است. »

در واقع خداوند اينجا دليل اخراج شدن را توحيد معرفي مي كند و مي فرمايد كساني اخراج شدند كه مي گفتند خداي ما الله است . و در آيه غار مي‌بينيم كه خداوند مي فرمايد فقط پيامبر اخراج شده است . همچنين خداوند مي فرمايد كساني را ياري ميكنم كه من را ياري كنند و در آيه غار خداوند مي فرمايد فقط پيامبر را ياري كرديم ، پس معلوم مي شود كه ابوبكر خدا و دين خدا را ياري نمي كرده است .

ضمنا خداوند در سوره روم آيه 40 مي فرمايد « وَكَانَ حَقّاً عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ‌» « ويارى مؤمنان، همواره حقى است بر عهده ما»

و در آيه ديگر مي خوانيم « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ (سوره محمد آيه 7) » « اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر (آيين) خدا را يارى كنيد، شما را يارى مى‏كند و گامهايتان را استوار مى‏دارد. »

و نيز خداوند در آيه‌اي ديگر مي فرمايد « إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ (غافر 51) » « ما به يقين پيامبران خود و كسانى را كه ايمان آورده‏اند، در زندگى دنيا و (در آخرت) روزى كه گواهان به پا مى‏خيزند يارى مى‏دهيم

در حاليكه همان طور كه اشاره شد خداوند در آيه غار از دو نفر فقط يك نفر را ياري كرد و فقط پيامبر را ياري كرد و ابوبكر را ياري نكرد ........ (دقت كنيد)

نكته سوم : خداوند در آيه بيان مي كند كه مشركين مكه فقط پيامبر را اخراج كردند ، پس معلوم مي‌شود كه ابوبكر يا با مشركين ارتباط داشته و يا اينكه ..... و گرنه ابوبكر را هم بايد اخراج مي‌كردند.

نكته چهارم : ترس از امور غير اختياري است و معني ندارد كه كسي را از آن نهي كرد ، وقتي كسي را از ترس و حزن نهي مي‌كنيم در واقع او را از آثاري كه آن حزن دارد مثل داد و بيداد و ... نهي مي‌كنيم . پس معلوم مي شود اينكه پيامبر ابوبكر را از حزن نهي مي‌كند اين حزن ابوبكر يك آثاري داشته است كه براي جان پيامبر خطر داشته است . به همين دليل است كه مي‌بينيم خداوند پيامبر را ياري مي‌كند و نيروهاي غيبي را به كمك ايشان مي فرستد.

در حالي كه خداوند در سوره يونس فرمود « أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ » (يونس 62) « آگاه باشيد اولياى خدا، نه ترسى دارند و نه غمگين مى‏شوند! »

خداوند در سوره احقاف آيه 13 مي فرمايد « إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ » « كسانى كه گفتند: «پروردگار ما الله است‏»،سپس استقامت كردند، نه ترسى براى آنان است و نه اندوهگين مى‏شوند. »

در آيه ديگر مي خوانيم « بَلَى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره 112) » « آرى، كسى كه روى خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است; نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى‏شوند.»

همچنين « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوْا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره 277) » « كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زكات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است; و نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگين مى‏شوند.»

همچنين درسوره انعام آيه 48 آمده است كه« فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ » « آنها كه ايمان بياورند و (خويشتن را) اصلاح كنند، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى‏شوند. »

خداوند در سوره زمر آيه 61 مي فرمايد « وَيُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ » « و خداوند كسانى را كه تقوا پيشه كردند با رستگارى رهايى مى‏بخشد; هيچ بدى به آنان نمى‏رسد و هرگز غمگين نخواهند شد.»

در واقع اولياي خدا ، كساني كه در راه توحيد استقامت دارند ، آنان كه تسليم خدا هستند ، نيكوكاران ، كساني كه ايمان دارند، آنان كه اقامه نماز دارند و كار خير انجام مي‌دهند و در نهايت انسانهاي با تقوا حزن و اندوهي ندارند ، حال چرا ابوبكر حزن داشت ؟ يعني آيا در او يكي از اين خصلتها وجود نداشت كه حزن او برطرف شود ؟

 ضمنا حزن ابوبكر در مصاحبت با پيامبر اكرم در رفتن به غار به چه جهت بوده است ؟ اگر در جهت اطاعت خدا بوده ، محال است كه پيامبر اكرم از آن نهي نمايد ، و اگر در جهت معصيت خدا بوده پس اين چه فضيلتي براي ابوبكر به حساب مي آيد ؟

نكته پنجم : آيا مصاحبت با حزن و اندوه درغار برابر است با  اينكه حضرت علي شب هجرت  بر سر جاي پيامبر خوابيد و جان فشاني كرد ؟ (چون براي پيغمبر از علي ( ع ) امين تر كسي نبود و او مي بايست امانات مردم را به آنها باز گرداند و همسران پيامبر و بقيه مسلمين را به مدينه ببرد . ) و در مورد حضرت علي به خاطر خوابيدن بر سر جاي پيامبر اين آيه نازل شد « وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ (بقره 207) » « بعضى از مردم  جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى‏فروشند; و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. »

نكته ششم : لفظ صاحب نشان از فضيلت ابوبكر دارد :

در قرآن كريم در چند مورد لفظ صاحب آمده است.

1. همسر : « وَلَمْ تَكُن لَهُ صَاحِبَةٌ» « مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلاَ وَلَداً»

2. همراهي انسان با حيوان، همان‌گونه كه در داستان جناب هود مي‌خوانيم «وَلَمْ تَكُن لَهُ صَاحِبَةٌ»

3. همراهي دو انسان با يكديگر: غير از صاحب به معناي همسر، در هر جاي قرآن از طرف خداوند لفظ صاحب به كار رفته است‌، موضوع بين دو انسان بوده است كه يكي از آنها كافر بوده است.

در بيش از 10 آيه خداوند گفتگوي بين دو همراه را با عنوان صاحب ياد برده است كه يكي از اين دو نفر كافر بوده‌اند. (البته غير از آيه‌ي غار)

«أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِم مِن جِنَّةٍ» «آيا (مشركين) فكر نكردند كه همنشين آنها هيچ‏گونه جنون ندارد؟»

«يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» « اى دوستان زندانى من آيا خدايان پراكنده بهترند، يا خداوند يكتاى پيروز؟» (يوسف/39)

«قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً» « دوست (با ايمان) وى - در حالى كه با او گفتگو مى‏كرد- گفت: «آيا به خدايى كه تو را از خاك، و سپس از نطفه آفريد، و پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد ، كافر شدى؟» (كهف/37)

«وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً» « به دوستش - در حالى كه با او گفتگو مى‏كرد- چنين گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نيرومندترم» (كهف/34)

«وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَى‏ أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً» « و هرگاه آن دو، تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى، كه از آن آگاهى ندارى از ايشان اطاعت مكن، ولى با آن دو، در دنيا به طرز شايسته‏اى رفتار كن» (لقمان/15)

«قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى‏ وَفُرَادَى‏ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِن جِنَّةٍ»  بگو: «شما را تنها به يك چيز اندرز مى‏دهم، و آن اينكه: دو نفر دو نفر يا يك نفر يك نفر براى خدا قيام كنيد، سپس بينديشيد اين دوست و همنشين شما هيچ گونه جنونى ندارد » (سبا/46)

«مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى» « وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ»

«فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى‏ فَعَقَرَ» «آنها يكى از ياران خود را صدا زدند، او به سراغ اين كار آمد و (ناقه را) پى كرد (قمر/29)»

همان‌گونه كه در اين آيات ملاحظه مي‌كنيد در هر آيه كه لفظ صاحب آمده است يكي از طرفين، كافر است. ولي قرآن به طور صريح بيان نكرده است كه مصاحب، كافر است، يا طرف مقابل.

حال آيا لفظ مصاحبت در آيه‌ي غار فضيلت است؟

نكته هفتم : آيا همراهي چند روزه برابري مي كند با كسي كه از اول عمر و از همان كودكي به وسيله پيامبر تربيت شده است . همان طور كه در تواريخ نقل شده است، پيامبر و عباس به دليل تعداد زياد فرزندان ابو طالب نزد او رفتند تا او را در تربيت فرزند كمك كنند ،‌پيامبر حضرت علي را به عهده گرفت و عباس جعفر طيار را . و نيز روزي حضرت علي با پيغمبر بود كه ابوبكر و عمر و عثمان و ابو سفيان و معاويه و تمام مسلمين دين توحيد نداشتند و غرق در بت پرستي بودند ،‌ همانطور كه علماي اهل سنت (مثل طبري در تاريخ طبري 1/538 ) گفته اند كه اول كسي كه ايمان آورد حضرت علي عليه السلام بود.

دليل دوم : اجماع دليل خلافت ابوبكر :

 در صحيح بخاري داستان سقيفه را از عمر چنين روايت كرده است : وقتي كه پيامبر از دنيا رفت خبر به ما رسيد كه انصار در سقيفه بني ساعده اجتماع كرده اند . من هم به ابوبكر پيشنهاد كردم كه بيا تا ما هم به برادران انصار خود بپيونديم . و ما خود را به سقيفه رسانديم ، علي و زبير و همراهان ايشان با ما نبودند . هنگامي كه به سقيفه رسيديم متوجه شديم كه طايفه انصار مردي را كه در گليمي پيچيده بودند و مي گفتند سعد بن عباده است و تب دارد با خود به آنجا آورده بودند . ما در كنار ايشان نشستيم و سخنران آنها برخاست و پس از حمد و سپاس خدا گفت (( نحن انصار الله )) ما ياران خداييم و نيروي رزمنده و به هم فشرده اسلام . شما گروه مهاجران مردمي به شماره ي اندك هستيد و ..... تا جايي كه يكي از انصار گفت شما مهاجران براي خود فرمانروايي برگزينيد و ما هم براي خود زمامداري انتخاب مي كنيم . در پي اين سخن بگو مگو وسر و صدا از هر طرف برخاست و چند دسته گي و اختلاف به شدت ظاهر گرديد . من از اين موقعيت استفاده كردم و به ابوبكر گفتم كه دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنم . او هم دستش را پيش آورد و من با اوبيعت كردم . پس از اين كه از كار بيعت با ابوبكر فراغت يافتم به سوي سعد بن عباده هجوم برديم ...... (در آخر اين داستان عمر مي گويد) اگر كسي بدون كسب نظر و مشورت با مسلمانان با مردي به خلافت بيعت كند نه از او پيروي كنيد ونه از كسي كه با او بيعت شده . كه هر دو مستحق كشته شدن هستند[1].

آري پس با اين جمله آخر خود عمر بايد كشته شود چون عمر با سفارش ابوبكر روي كار آمد و حتي مشورت بين چند نفر هم نشد تا چه رسد به كل مسلمين . آيا حضرت علي ، سلمان فارسي ، ابوذر غفاري ، مقداد ، عمار ياسر و بسياري ديگر[2]جزء صحابه نبودند و نبايد در سقيفه حضور مي‌داشتند. حتي ابو سفيان هم حضور نداشت و از آنهايي كه در آن اجتماع حضور داشتند قبيله خزرج (يكي از قبايل انصار ) هرگز با ابوبكر بيعت نكردند و صحابه بزرگ پيامبر مالك بن نويره كه به دست خالد بن وليد كشته شدو قبيله‌اش هرگز با ابوبكر بيعت نكردند.حال آيا اين اجماع بر سر خلافت است؟

اگر ملاك در تعيين خليفه اجماع مردم است پس چرا اين اجماع در مورد خليفه دوم عملي نشد ؟ واگر ملاك وصيت خليفه قبل است پس چرا اين وصيت در مورد عثمان عملي نشد ؟  اگر بخواهيم حق را بيان كنيم بايد بگوييم كه فقط در مورد حضرت علي اجماع حاصل شد ، زيرا تمام مردم به ايشان روي آوردند و با ايشان بيعت كردند .

رسول خدا كه احق بود به اينكه صراط مستقيم و راه راست را به روي امت باز نمايد به گفته اهل سنت اين حق بزرگ را از گردن خود ساقط كرد و به امت واگذار نمود كه فقط چند نفري سياست بازي كنند و يكي از آنها با ديگري بيعت نمايد چند نفر ديگر از رفقا هم بيعت نمايند ازجمله قبيله اوس روي دشمني كه با قبيله خزرج داشت و اينكه مبادا آنها جلو بيفتند و سعد بن عباده امير گردد بيعت نمايند بعد مردم به مرور از ترس و يا طمع و با زور و تهديد به آتش زدن[3] و ... تسليم شوند و حكومتي برقرار شود . آن وقت اسم اين عمل را مي گذارند اجماع بر سر خلافت ، مگر خود اهل سنت نميگويند كه پيامبر فرمود اصحاب من مانند ستارگانند از هر كدام پيروي نماييد هدايت يافته ايد آيا اصحاب پيامبر همان سه نفر بودند ، آيا مردم يمن و طائف و مكه وساير بلاد جزو مسلمين نبودند كه حتي بزرگان آنان هم در روز سقيفه نبودند؟

اين ظلم است به تمام مردم جهان كه چند نفر به اسم اجماع شخصي را انتخاب كنند و تا قيامت بقيه مردم فقط ازآنها تبعيت كنند . چرا مردم زمانهاي ديگر حق انتخاب نداشته باشند؟ مگر مردمي كه الآن هستند چه تفاوتي با مردم آن زمان دارند؟چرا اين مردم نبايد خليفه خود را طبق اجماع!!! انتخاب كنند 

اگر طريقي غير از انتصاب خداوند وجود داشته باشد نماد بارز ظلم است ، چون كه خليفه اي كه به وسيله مردم انتخاب مي شود فقط براي همان مردم بايد خلافت كند نه براي مردم 1400 سال بعد ، ولي اگر خليفه به وسيله خداوند نصب شود تا قيامت براي همه مردم خليفه و امام است ، همان طور كه امير المومنين علي بن ابي طالب عليه السلام را خداوند به وسيله پيامبر در غدير خم به مردم معرفي نمود .

دليل سوم : ابوبكر به خاطر مسن بودن خليفه شد

حال سوال ما اينجاست :

در قضيه مباهله مرگ ابوبكر حاضر نبود كه علي را مقدم بر او داشت ؟ ( اين داستان در سوره آل عمران آيه 61 آمده است )

درغزوه تبوك بابودن ابوبكر پيرمرد چراعلي راخليفه خود در شهرقرار داد؟

در مكه چرا با بودن ابوبكر مسن علي را با خود براي بت شكني برد حتي بر روي شانه خود سوار كرد و امر به شكستن بتها نمود ؟

با بودن ابوبكر چرا علي را براي حكومت و دعوت مردم يمن فرستاد و علاوه بر همه با بود ابوبكر چرا علي را وصي خود قرار داد؟

ازهمه اينها مهمتر اين بود كه وقتي به ابو قحافه پدر ابوبكر گفتند كه پسر تو به خاطر مسن بودن خليفه شد او گفت والله من از او مسن تر هستم[4] . پس معلوم است كه خلافت هيچ ربطي به سن ندارد .

نكته بعد اينكه ابوبكر خود مي گفت به خدا من بهترين شما نيستم و همانا از مقامم كراهت دارم . دوست داشتم كسي از شما اين كار را به عهده گيرد . آيا شما گمان ميكنيد كه من به سنت رسول خدا عمل ميكنم . بنابراين عهده دار آن نمي شوم ،‌پيامبر خدا به كمك وحي معصوم بود و فرشته اي همراه او بود و او را ياري مي كرد ولي من شيطاني دارم كه بر من عارض مي شود[5] ....... .

ابلاغ سوره توبه

يكي از بهترين وقايع تاريخي براي اثبات حقانيت اميرالمومنين داستان ابلاغ سوره توبه (برائت) است:

پس از نزول سوره برائت در سال نهم هجري ، پيامبر اكرم صلي الله عليه و‌آله وسلم ابوبكر را مأمور كرد راه مكه را پيش گيرد و سوره برائت را در موسم حج ابلاغ كند . جبرئيل نازل شد و عرض كرد : « لن يؤدي عنك الا انت او رجل منك» « اين رسالت را از تو طرف تو كسي ابلاغ نكند جز خودت يا كسي كه از توست» به همين دليل پيامبر حضرت علي عليه السلام را در پي ابوبكر فرستادند كه آيات را از او بگيرد و خود ابلاغ كند . اميرالمومنين هم در بين راه به ابوبكر رسيد ، نوشته را از ابوبكر گرفت و ابوبكر به سوي پيامبر بازگشت و گفت : « يا رسول الله ، نزل فيّ شئ » «اي پيامبر آيا در باره من آيه‌اي نازل شده است .» پيامبر فرمودند نه ، لكن جبرئيل نازل شد و گفت اين رسالت را از طرف تو كسي ابلاغ نكند جز خودت يا كسي كه از توست[6].

اين داستان نكات بسيار قابل تأملي دارد :

نكته اول : شيخ صدوق در مجلس ركن الدوله ، در مناظره با مخالفان با استدلال به داستان سوره برائت مي فرمايد : از اين خبر ظاهر مي شود ابوبكر از پيامبر نبود ، زيرا كه جبرئيل گفت : يا بايد خودت برساني و يا كسي كه از توست ، پس از اينكه ثابت شد ابوبكر از پيامبر نبوده معلوم مي شود وي تابع پيامبر نبوده است زيرا كه قرآن مي فرمايد « فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي» (سوره ابراهيم آيه 36) « هر كس از من پيروى كند از من است » و چون ابوبكر تابع پيغمبر نبوده پس دوستدار خدا نبوده است زيرا خداوند مي فرمايد « قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ » (آل عمران آيه 31) « بگو: «اگر خدا را دوست مى‏داريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد » پس از آنكه ثابت شد ابوبكر مطيع پيامبر نبوده و دوستدار خدا هم محسوب نمي شد حضور او در صف اول ياران پيامبر بسيار سؤال برانگيز است !!!!!!

دوم اينكه خداى تعالى ابو بكر را براى ابلاغ چند آيه در يك شهر شايسته نديد و به پيغمبرش دستور داد كه براى اينكار على عليه السلام را بفرستد در اين صورت چگونه حزب سقيفه چنين كسى را براى جانشينى پيغمبر انتخاب كردند كه با تمام احكام قرآن در تمام شهرهاى اسلامى خلافت نمايد؟ چون خلافت يعني ابلاغ تمام احكام به تمامي بلاد مسلمين .

سوم اينكه اعزام ابو بكر در وهله اول و عزل او در وهله ثانى و نصب حضرت على (ع) بجاى وى براى اثبات و نشاندادن فضيلت و شايستگى على عليه السلام بود زيرا اگر از اول آنحضرت بچنين مأموريتى منصوب ميشد بنظر همه عادى ميآمد و چندان‏اهميتى نداشت ولى وقتى ابو بكر براه افتاد و سپس على عليه السلام بدان سمت گمارده شد اين امر دليل بر فضيلت و شايستگى على عليه السلام براى جانشينى پيغمبر و انجام وظائف او ميباشد.

چهارم اينكه ترس ابوبكر از نزول آيه اي در باره او ناشي از چه بود؟ به عبارت ديگر چه كساني از نزول وحي خائف و ترسان هستند؟ خداوند پاسخ اين سوال در قرآن داده است ، آنجايي كه مي فرمايد « يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ (توبه‌آيه64) » « منافقان از آن بيم دارند كه سوره‏اى بر ضد آنان نازل گردد، و به آنها از اسرار درون قلبشان خبر دهد. بگو: «استهزا كنيد! خداوند، آنچه را از آن بيم داريد، آشكار مى‏سازد!»  تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل ......... !؟!؟!؟!؟

دليل چهارم : برخي گفته اند ابوبكر به اين جهت كه پدر همسر رسول خدا بود به عنوان خليفه انتخاب شد ؟  

حال سوال اينجاست كه اگر مساله خويشاوندي ابوبكر با رسول خدا موجب اولويت او در امر خلافت شده است چرا حضرت علي كه داماد و پسر عموي پيامبر و علاوه بر آن نفس[7] آن حضرت و برادر پيامبر و جزو اهل بيت ايشان است سزاوار ترين مردم براي خلافت نباشد ؟

البته خود خليفه دوم هم بيعت با ابوبكر را قضيه جاهلي و بي مبنا مي داند ،‌ در واقع خود عمر هم خلافت ابوبكر را قبول ندارد . زيرا كه عمر در مورد خلافت ابوبكر گفت « كانت بيعه الناس لابي بكر فلته من فلتات الجاهليه وقي الله المسلمين شرها فمن عاد اليها فاقتلوه » « بيعت مردم با ابوبكر يك قضيه بي مبنا و بي ريشه جاهليت بود كه خداوند مسلمانان را از شر اين قضيه حفظ كرد و هر كه از اين به بعد اينگونه رفتار كند او را حتما بكشيد» . (‌صواعق ابن حجر ج 8 )  

دليل پنجم : نماز ابوبكر در بيماري پيامبر  

يكي از دلايلي كه براي خلافت ابوبكر ذكر شده است اين است كه پيامبر وقتي كه در بستر بيماري افتاده بودند ابوبكر را به جاي خود براي اقامه نماز جماعت به مسجد فرستاد .

در صحيح بخاري ( كتاب الصلاة ج 1ص 85 ) آمده است كه « .... ابوبكر با مردم به نماز ايستاد تا اينكه پيامبر در خود احساس سبكي كرد و با تكيه بر دو مرد بيرون آمد و ابوبكر كه و جود پيامبر را احساس كرد خواست تا عقب برود كه پيامبر به او اشاره فرمود به جاي خود بمان . سپس آمد تا در كنار ابوبكر نشست و ابوبكر به پيامبر اقتدا نمود و مردم به ابوبكر اقتدا كردند .» اما در تاريخ طبري ( ج 2 ص 230 چاپ بيروت ) آمده است كه رسول خدا آمد و به جاي ابوبكر نشست ( يعني به دليل بيماري نماز را نشسته خواند ) . باز در جاي ديگري از تاريخ طبري ( ج 3 ص 198) مي خوانيم كه پيامبر پس از اينكه ابوبكر امام جماعت شد آمد و به ابوبكر اقتدا كرد !!!

حال سوال اينجاست : اگر پيامبر به ابوبكر دستور داده بود كه با مردم نماز بخواند پس چرا با زحمتي كه حتي قادر به راه رفتن نمي باشد به مسجد مي رود و به نماز مشغول مي شود ؟ اگرابوبكر به پيامبر اقتدا نموده است ، پس امامت او معنا ندارد.آيا ممكن است شخصي در زمان واحد و در يك نماز هم امام باشد وهم ماموم ؟ چرا اين قضيه در كتب متفاوت اين همه تناقض دارد ؟ اگر اين نماز دليل بر اولويت ابوبكر در خلافت است پس چرا مهاجرين و انصار و حتي خود ابوبكر در سقيفه به آن استناد نكردند ؟ و چرا ابوبكر دست عمر و ابوعبيده جراح را گرفت و گفت من اين دو را صالح مي دانم ،‌ يكي از اين دو نفر را انتخاب كنيد ؟

زماني كه رسول خدا در بستر بيماري لحظات آخر حيات را طي مي كردند در حالتي كه عده اي از صحابه اطراف بستر آن حضرت در حجره جمع بودند فرمود : « دوات و كاغذي براي من بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد » در اينجا عمر بن خطاب گفت واگذاريد اين مرد را ، او هذيان مي گويد ،‌كتاب خدا ما را بس است[8] .» 

حال سوال اينجاست كه بر فرض اثبات موضوع نماز خواندن ابوبكر به جاي رسول خدا ، چطور پيامبر در بستر بيماري وقتي كه امر مي كند ابوبكر به جاي او در مسجد امامت كند هذيان نمي گويد ، اما وقتي امر مي فرمايند قلم و كاغذي بياوريد تا چيزي بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد به قول خليفه دوم آن حضرت (نعوذ بالله) هذيان مي گويد ؟ اگر پيامبر اكرم نعوذ بالله هذيان مي گويد پس چرا قول آن حضرت را در نماز ابوبكر ملاك قرار داده ايد ؟ و اگر هذيان نمي گويد پس چرا عمر به آن حضرت نسبت هذيان گويي را داد ؟

در زماني كه پيامبر اكرم در بستر شهادت بودند امر كردند كه اصحاب در لشگر اسامه شركت كنند و پيامبر لعن كردند كسي را كه در لشكر اسامه شركت نكند (‌طبق نقل تاريخ طبري 3/186)،‌ و به نظر همه مورخان تا زمان رحلت پيامبر اكرم اسامه از جنگ بر نگشته بود ،‌حال با توجه به اين حقيقت آيا ابوبكر در لشگر اسامه شركت كرده بود يا خير ؟ اگر شركت نكرد پس تخلف از امر پيامبر اكرم را نموده است . و اگر شركت كرده است در اين صورت در مدينه نبوده تا توانسته باشد به جاي پيامبر اكرم نماز خوانده باشد .( در حالي كه بيشتر مورخان تصريح كرده اند كه ابوبكر جزو لشگر اسامه بوده است از جمله : تاريخ يعقوبي 2/93 ،‌تاريخ الخميس 2/172 ، كامل ابن اثير 2/317 ) و سوال آخر اينكه : طبق عقيده علماي اهل سنت عدالت در امام جماعت شرط نيست و پشت سر هر مي خواره و زنا كاري مي شود نماز خواند ( شرح عقائد نسفيه تفتازاني 1/186 ) و چنين نمازي مورد قبول است ، پس نماز ابوبكر به جاي پيامبر چه فضيلتي مي تواند داشته باشد كه دليل بر ارجحيت خلافت ابوبكر باشد ؟

دليل خلافت عمر : وصيت نامه ابوبكر مبني بر خلافت عمر

بسم الله الرحمن الرحيم

اين وصيت ابوبكر بن ابي قحافه است به مسلمانان، اما بعد (در اين جا ابوبكر از هوش رفت و عثمان بقيه وصيت ابوبكر را چنين تمام كرد)من عمر بن خطاب را به جانشيني خود و خلافت بر شما برگزيده ام و در اين راه از خير خواهي شما فروگذاري نكرده ام . در اين موقع ابوبكر چشم گشود و به عثمان گفت : بخوان ببينم چه نوشته اي ؟

عثمان نيز آنچه را كه نوشته بود براي ابوبكر خواند ، ابوبكر با شنيدن مطالب عثمان تكبير گفت و اضافه كرد : از آن ترسيدي كه در حالت بي هوشي از دنيا بروم و در ميان مردم بر سر جانشيني من اختلاف بيفتد ؟

عثمان جواب داد آري، ابوبكر گفت با آنچه نوشته اي موافقم و آنگاه آن نوشته را امضاء كرد.(تاريخ الخلفا سيوطي ص 82 ، كامل ابن اثير 2/292)

حال سوالات ما :

چرا عمر به ابوبكر كه با آن بد حالي  وصيت كرد و او را به عنوان خليفه برگزيد نسبت هذيان گويي را نداد ؟ اما كنار بستر رسول خدا وقتي كه آن حضرت قلم و دوات طلبيد تا چيزي بنويسد كه مردم پس از آن به گمراهي نيفتند ، نسبت هذيان گويي به آن حضرت داد ؟

آيا پيامبر اكرم كه قرآن درباره ايشان فرمود « و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد! * آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست!» ( نجم آيه 3و4 ) با يك تب هذيان گفته است اما ابوبكر بين دو اغما بهتر از زمان سلامت مي فهمد ...؟ آيا ابوبكر اگر بيمار باشد درست حرف مي زند اما پيامبر اكرم نتسجير بالله هذيان مي گويد؟

اگر مي گوييد رسول خدا صلاح نديدند كه كسي را به خلافت برگزينند و تعيين خلافت را به صلاحديد امت واگذار نمودند كه هر كس را كه اجماع امت در شور و مشورت صلاح ديدند برگزينند پس چرا ابوبكر بر خلاف سيره و سنت صلاح بيني رسول خدا عمل نمود ؟ و به راي و صلاح بيني عثمان بدون مراجعه به آراي عمومي امت ، عمر را به خلافت برگزيد ؟

 سخناني از ابوبكر و عمر

از عمر نقل شده است كه پس از سوال ابن عباس و پس از سخناني مي گويد«....اگر هر جا از زمين كه برآن آفتاب تابيده است طلا مي شد و مال من بود پس همه آن را فديه ميدادم تا شايد از عذاب الهي قبل از ديدارش رهايي يابم » ( صحيح بخاري 2/201)

و از ابوبكر نقل شده است كه مي‌گفت « اي كاش مادرم مرا نمي زاييد اي كاش كاهي در لاي خشتي بودم [9].... »

و خداوند بيان مي‌كند «إِنَّا أَنذَرْنَاكُمْ عَذَاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَالَيْتَنِي كُنتُ تُرَاباً (نبأ40)» «و ما شما را از عذاب نزديكى بيم داديم! اين عذاب در روزى خواهد بود كه انسان آنچه را از قبل با دستهاى خود فرستاده مى‏بيند، و كافر مى‏گويد: «اى كاش خاك بودم»

وابوبكر بود كه هنگام مرگ گفت، من بر هيچ چيز دنيا متاثر و اندوهناك نيستم مگر به سه كار كه كرده ام و اي كاش كه آن كارها را نكرده بودم ......... اي كاش هرگز در خانه فاطمه را نگشوده بودم گرچه براي جنگ و ستيز با من آن را بسته بودند[10] .

و قرآن چقدر زيبا بيان كرده است: «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ . لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (المؤمنون  99 و 100)

«زمـانـى كـه مرگ يـكـى از آنـان را فرارسد، گويد: پروردگارا مرا بازگردان ، تا آنچه را فروگذار كرده‌ام كار نيك انجام دهم ؛ ولى چنين نيست ، اين سخنى است كه او برزبان مى راند ، و پشت سر آنان جهان ميانه اى است (برزخ ) تا هنگامه قيامت»

عثمان چگونه خلیفه شد

در كتب معتبر اهل سنت نحوه‌ي روي كار آمدن عثمان را اينگونه مي خوانيم :

پس از آنكه خليفه‌ي دوم زخمي شد به او گفتند اي خليفه جانشين تو كيست ؟ او گفت : « .... مي دانم كه شايسته ترين فرد براي هدايت شما به راه راست اين فرد ( اشاره به حضرت علي ) است . ولي نمي توانم و نتوانستم كه رياست ولي را چه در زمان حيات و چه بعد از مرگ خود قبول نمايم . آنگاه شش نفر را انتخاب كرد كه عبارتند از : حضرت علي ، عثمان و سعد بن ابي وقاص و عبدالرحمن بن عوف و طلحه و زبير ، و گفت بر شما باد به اين چند نفري كه پيامبر درباره آنها فرمود اينان اهل بهشت مي باشند و از اين جمع يكي را برگزينيد واگر يكي از آنها بر شما والي شد با او رفتار خوبي داشته باشيد ... . وقتي صبح شد اين اشخاص را خواست و به آنان گفت پس از تامل دريافتم كه شما بزرگان اين مردم هستيد و از ميان شما بايد يكي به عنوان خليفه پس از من انتخاب شود و من از مردم بر شما نمي ترسم بلكه از شما بر مردم مي ترسم . رسول خدا هنگام وفاتش از شما راضي بود . با اجازه عايشه وارد خانه اش شويد و در آنجا با يكديگر به مشورت بپردازيد و از ميان خود فردي را برگزينيد و پس از 3 روز بايد خليفه را مشخص كرده باشيد و صهيب بايد سه روز امام جماعت بر مردم را به عهده بگيرد و نماز جماعت را اقامه كند و روز چهارم حتما كسي بر شما امير باشد ، و عبدالله به عنوان مشاور در جمع شما حاضر باشد ! ولي در خلافت و امارت سهمي نخواهد داشت . اماطلحه با شما در امر خلافت شريك خواهد بود .... و به صهيب گفت سه روز جماعت را اقامه كن و پس از آن اين شش نفر را از جريان با خبر كن و و قتي كه در خانه عايشه حاضر شدند عبدالله بن عمر كه در امر خلافت هيچ سهمي نخواهد داشت را حاضر كن و ناظر بر عملكرد آنها باش ،‌چنانچه 5 نفر فردي را انتخاب كردند ولي يك نفر با آنان مخالفت كرد ، اون را بكش و اگر چهار نفر به فردي راي دادند و 2 نفر مخالفت كردند آن دو را بكش ،‌واگر سه نفر فردي را انتخاب كردند و 3 نفر ،‌ ديگري را انتخاب كردند ، در اين صورت عبدالله را به عنوان داور قرار بده و اگر به حكميت عبدالله بن عمر رضايت ندادند با گروهي باش كه عبدالرحمن بن عوف با آنهاست و بقيه را بكش .... » [17]

حال سوال اينجاست :

طرح شوري عمر بر اساس كدام يك از آيات قرآني يا احاديث و فرموده هاي پيامبر بود  ؟ موضوع محدوديت اعضاي شورا در شش نفر تحت چه ضابطه اي بود ؟ اصل تشكيل شورا نه با سنت پيامبر سازگار بود و نه با سنت ابوبكر ؟ چون به گفته اهل سنت پيامبر جانشين تعيين نكردند و ابوبكر هم يك نفر را جانشين انتخاب كرد ، پس چرا عمر اين شورا را ساخت ؟‌ واگذاري اختيارات قاطع و سرنوشت ساز شورا به عبدالرحمن بن عوف و بي كاره بودن ديگران بر اساس چه مزيت و حق تقدمي نسبت به ديگران بود ؟ با اينكه خود عمر گفت مي دانم كه شايسته ترين فرد براي خلافت نسبت به شما علي بن ابي طالب است ؟با خباثتها 1512-1202 سه خلیفه = 310عمر ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند  به ابجد اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 ابوبکر 

حكم قتل برخي از اعضاي ش



+ نوشته شده در یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:,ساعت 20:44 توسط امیر علی عرفانیان |

مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست همین بس که نام محمد علیست وصی خداوند به دوش نبی ست عکس نام محمدعلیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد (ص)علیست لا اله الا الله 46 محمد20+26 علی = 46

 

هرکه باشدنوکر تو زود آقا میشود خود بخود با یک نگاه تو مسیحا میشود  یکی از برادران اهل سنت ترکیه و دو نفر از شوروی فرموده آقا چکار کردی ما شاء الله  همین اسم اعظم الهی محمد و علی برای هدایت ما  کافی بود آفرین بر شما برادر عزیزم بخدا منم جای شما بودم همین صحبت را میکردم بزودی گرویدن تمام مسلمانان فرقه های گمراه را به لطف خدا هدایت میشوند را خواهیم دید

بنابه نقل مفسرين و مورخين عامه و خاصه آيات زيادي (بيش از سيصد آيه) درباره ولايت علي(ع) و فضائل و مناقب آن حضرت در قرآن كريم آمده است در اينجا فقط به نقل چند مورد از كتب معتبره اهل‏سنّت اشاره مي‏نمائيم:
1 - آيه تبليغ: ابو اسحاق ثعلبي در تفسير خود و طبري در كتاب الولايْ و ابن صبّاغ مالكي و همچنين ديگران نوشته ‏اند كه آيه تبليغ يعني آيه 67 سوره مائده «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...»
درباره علي(ع) نازل شد و رسول خدا(ص) دست علي(ع) را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتَ مَولاهُ فَعَلِيُّ مَوْلاهُ اَللَّهُمَّ و الِ مَنْ والاهُ...{1}»
2 - آيه ولايت: عموم مفسّرين و محدّثين مانند فخر رازي و نيشابوري و زمخشري و ديگران از ابن عباس و ابوذر و سايرين نقل كرده ‏اند
كه روزي سائلي در مسجد از مردم سؤال نمود و كسي چيزي به او نداد علي(ع) كه مشغول نمار و در حال ركوع بود با انگشت دست راست اشاره به سائل نمود
و سائل متوجه شد و آمد انگشتر را از دست او خارج نمود و آيه 55 سوره مائده «اًِّنّما وَلِيُّكُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ امَنُوا الَّذينَ يُقيمونَ الصَّلوَْ و يُؤتُونَ الزَّكوَْ وَ هُمْ راكِعُون»
نازل گشت يعني ولي و صاحب اختيار شما فقط خدا و رسول او و مؤمنيني هستند كه نماز را بر پا مي‏دارند و در حال ركوع زكات مي‏دهند.
در آن حال رسول اكرم(ص) از سائل پرسيد: آيا كسي به تو چيزي داد؟ سائل ضمن اشاره به علي(ع) عرض كرد: اين انگشتر را او به من داد{2}/
3 - آيه اطاعت: يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اَطيعُوا الله و اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلي الاْ َمْرِ مِنْكُمْ يعني اي مؤمنين خدا و رسول او و صاحبان امر از خودتان را اطاعت كنيد{3}
شيخ سليمان بلخي و ديگران نوشته‏اند كه اين آيه درباره اميرالمؤمنين نازل شده و منظور از اولي الامر، ائمّه از اهل‏بيت‏اند{4}
4 - آيه تطهير: در تفسير طبري و فخر رازي و همچنين در كتب ديگر اهل‏سنّت نقل شده است كه آيه تطهير: «اَنَّما يُريُد الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً{5}»،
در خانه ام سلمه بر پيغمبر اكرم(ع) نازل شده و آن حضرت فاطمه و حسنين و علي: را جمع كرد پس گفت: «اَللّهُمَّ هؤُلاِ اَهْلُ بَيْتي فَاذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تطهيرا»، يعني خدايا اينها اهل‏بيت من هستند پليدي را از اينها دور گردان و به تطهير خاصي پاكشان فرما/
ام سلمه گفت: يا رسول الله من هم جزو آنها هستم؟ حضرت فرمود: تو جاي خود داري و زن خوبي هستي (اما مقام اهل‏بيت مرا نداري){6}/
5 - 
آيه مَوَدّت: «قُلْ لا اَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدََّْ فِي الْقُرْبي{7}»، يعني اي پيغمبر در برابر زحمات تبليغ رسالت بمردم بگو من از شما اجر و مزدي نمي‏خواهم مگر دوستي نزديكانم را/
زمخشري در تفسير كشّاف و گنجي شافعي در كفايْ الطالب و ديگران نوشته‏اند كه چون آيه مزبور نازل شد به پيغمبر(ص) گفتند يا رسول الله: «وَ مَنْ قَرابَتُكَ هؤُلاِ الَّذينَ وَجَيَتْ عَلَيْنا مَوَدَّتُهُمْ؟ قالَ عَلِيُّ و فاطِمَُْ وَ ابْناهُما»
يعني نزديكان شما كه دوستي آنها بر ما واجب است چه كساني‏اند؟ فرمود علي و فاطمه و دو پسرشان{8}/
همان‏طوري كه ذكر كرديم آيات زيادي درباره ولايت و امامت حضرت علي(ع) وجود دارد كه ما به طور خلاصه به ذكر چند نمونه بسنده نموديم/

پی نوشت:

[1].شواهد التنزيل، ج 1، ص 189 و فصول المهمّه، ص 27)/
[2].كفايْ الطالب، ص 250، تفسير طبري، ج 6، ص 165، تفسير رازي، ج 3، ص 431/
[3].سوره نسأ، 59/
[4].ينابيع المودْ، ص 114 - شواهد التنزيل، ج 1، ص 149 - غايْ المرام، باب 58/
[5].سوره احزاب، 33/
[6].كفايْ الطالب، ص 372 - تفسير فخر رازي، ج 6، ص 783/
[7].سوره شوري، 23/
[8].كفايْ الطالب، ص 91 - تفسير كشاف، ج 2، ص 339 - ذخائر العقبي، ص 25/

آيات فراواني در قرآن كريم در فضائل امير مومنان وبرتري وي بر ديگران نازل شده است . وبسياري از علماي شيعه و سني تا 350 آيه را در اين باره برشمرده‌اند كه ما به نقل رواياتي از طريق اهل سنت در اين باره اشاره مي کنيم .

ابن عساكر ، از علماي بزرگ اهل سنت در تاريخ دمشق مي‌نويسد :

عن ابن عباس ، قال : « نزلت في عليّ ثلاثمائة آية » .

 تاريخ مدينة دمشق ، ج 42 ، ص364، تاريخ الخلفاء ، ص 171 ، الصواعق المحرقة ، 196.

ابن عباس مي گويد : 300 آيه از قرآن كريم در باره علي عليه السلام نازل شده است .

و همچنين خطيب بغدادي در تاريخ بغداد مي‌نويسد :

عن ابن عباس قال : نزلت في علي ثلاثمائة آية .  

تاريخ بغداد ، ج 6 ، ص 221 .

و سيوطي از بزرگترين علماي تاريخ اهل سنت نيز مي‌نويسد :

عن ابن عباس قال : نزلت في علي ثلاثمائة آية .

تاريخ الخلفاء ، ص 171 ، الصواعق المحرقة ، ص 196.

و در جاي ديگر مي‌نويسد :

قال ابن عباس : نزلت في علي أكثر من ثلاثمائة آية في مدحه .

تاريخ الخلفاء ، ص 172، و السيرة النبويّة ، زيني دحلان بهامش السيرة الحلبيّة ، ج2 ، ص11 و الصواعق المحرقة ، ص 125 ط . المحمديّة و 76 ط. الميمنة بمصر .

بيش از سيصد آيه از قرآن كريم ، در ستايش از علي عليه السلام نازل شده است .

و ابن حجر هيثمي در كتاب الصواعق المحرقة كه آن را در رد عقائد شيعه نوشته است ، در اين باره مي‌نويسد :

وروى سعيد بن جبير ، عن ابن عباس ، قال : ما نزل في أحد من كتاب اللّه ما نزل في علي .

 الصواعق المحرقة ، ص 76 ، الباب التاسع ، الفصل الثالث .

و همچنين  او در جاي ديگر و نيز سيوطي در تاريخ الخلفاء مي نويسند :

أنّه ما نزل في أحد من كتاب اللّه كما نزل في علي .

تاريخ الخلفاء ، ص 171 ، و الصواعق المحرقة ، ص 127.

در حق هيچ كسي ، به اندازه علي عليه السلام ، در قرآن نازل نشده است .

و حتي بسياري از علماي اهل سنت نقل كرده‌‌اند كه يك چهارم قرآن در حق امير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام نازل شده است .

حاكم حسكاني از بزرگان اهل سنت مي‌نويسد :

عن الاصبغ بن نباتة ، عن على قال : نزل القرآن أربعة أرباع : ربع فينا ، وربع في عدونا ، وربع حلال وحرام وربع فرائض وأحكام ولنا كرائم القران .

 شواهد التنزيل ، ج 1 ، ص59 و ص62 و تاريخ اليعقوبي ، ج 2 ، ص136 و ينابيع المودة ، ج 1 ،‌ ص377.

اصبغ بن نباته از امير مومنان نقل کرد که فرمودند قرآن چهار جزء نازل شد . يک چهارم  در مورد ما ، يک چهارم در مورد دشمنان ما ، يک چهارم در مورد حلال وحرام و يک چهارم در مورد واجبات  واحکام ؛ وآيات شاخص قرآن (کريمه به بهترين شيء در هر مجموعه گفته مي شود) در مورد ماست .

و مرحوم كليني رضوان الله تعالي عليه در كتاب كافي در روايتي كه سند آن صحيح است ، شبيه همين روايت را نقل مي‌كند :

عن أبي بصير ، عن أبي جعفر عليه السلام ، قال : نزل القرآن أربعة أرباع : ربع فينا ، وربع في عدونا ، وربع سنن وأمثال ، وربع فرائض وأحكام .

الكافي ، ج2  ، ص627 ، ح 4 .

اما مهم‌ترين آياتي كه در قرآن كريم در باره ولايت امير المؤمنين عليه السلام نازل شده ، از قرار ذيل است :

1 . إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ  . مائده / 55 .

ولىّ شما ، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند : همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند .

مراد از « الذين آمنوا ... » قطعاً امام امير المؤمنين عليه السلام است ؛ زيرا اين آيه در زماني نازل شده است كه امام علي عليه السلام در حال ركوع به فقيري كه از مردم استمداد مي‌كرد ، انگشتري خود را صدقه داد .

بنابر تصريح بسياري از علماي اهل سنت ، اين آيه در بارۀ امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است . قاضي عضد الدين الإيجي ، متوفاي 756 در اين باره مي‌گويد :

وأجمع أئمّة التفسير أنّ المراد علي .

المواقف في علم الكلام ، ص 405 .

تمامي مفسرين جماع دارند كه اين آيه در بارۀ امام علي عليه السلام نازل شده است .

و سعد الدين تفتازاني نيز تصريح مي‌كند :

نزلت باتّفاق المفسّرين في علي بن أبي طالب ، رضي اللّه عنه ، حين أعطى خاتمه وهو راكع في صلاته .

شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 5 ، ص270 .

[اين آيه] به اتفاق مفسران در بارۀ علي بن أبي طالب (عليه السلام) هنگامي كه در حال ركوع انگشترش را به فقير نيازمند بخشيد نازل شده است

و نيز علاء الدين علي بن محمد حنفي ، معروف به قوشجي در اين باره مي‌گويد :

إنّها نزلت باتفاق المفسّرين في حق علي بن أبي طالب حين أعطى السائل خاتمه وهو راكع في صلاته .

شرح تجريد الاعتقاد  ، ص 368 .

اين آيه ، به اتفاق مفسران در حق علي بن أبي طالب (عليه السلام) نازل شده است . وآن هنگامي بودكه به سائل انگشتري اش را بخشيد در حالي كه در ركوع نماز بود .

و آلوسي نيز مي‌گويد :

غالب الأخباريّين على أنّ هذه الآية نزلت في علي كرّم اللّه وجهه .

غالب اخباري ها بر اين عقيده‌اند كه اين آيه در حق علي (عليه السلام) نازل شده است .

روح المعاني ، ج 6 ، ص168 .

ابن مردويه از علماي بزرگ اهل سنت روايتي را در شأن نزول اين آيه نقل مي كند كه بسيار جالب و خواندني است .

 عن ابن عباس ، بينما عبد الله بن عباس جالس على شفير زمزم يقول : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) إذ أقبل رجل ، متعمم بعمامة فجعل ابن عباس لا يقول قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) إلا قال الرجل : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) فقال ابن عباس : سألتك بالله من أنت ؟ فكشف العمامة عن وجهه وقال :

أيها الناس من عرفني فقد عرفني ومن لم يعرفني فأنا جندب بن جنادة البدري أبو ذر الغفاري سمعت النبي ( صلى الله عنيه وآله وسلم ) بهاتين وإلا فصمتا ، ورأيته بهاتين وإلا فعميتا وهو يقول :

علي قائد البررة وقاتل الكفرة ، منصور من نصره ومخذول من خذله .

أ ما إني صليت مع رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يوما من الأيام صلاة الظهر فسأل سائل في المسجد فلم يعطه أحد ، فرفع السائل يده إلى السماء وقال : اللهم اشهد أني سألت في مسجد رسول الله فلم يعطني أحد شيئا . وكان علي راكعا فأومى إليه بخنصره اليمنى - وكان يتختم فيها - فأقبل السائل حتى أخذ الخاتم من ، خنصره ، وذلك بعين النبي فلما فرغ النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) من صلاته رفع رأسه إلى السماء وقال :

اللهم إن أخي موسى سألك فقال : رب اشرح لي صدري ويسر لي أمري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي واجعل لي وزيرا من أهلي هارون أخي أشدد به أزري وأشركه في أمري فأنزلت عليه قرآنا ناطقا : (سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ ) اللهم وأنا محمد نبيك وصفيك اللهم فاشرح لي صدري ويسر لي أمري واجعل لي وزيرا من أهلي عليا أخي أشدد به أزري .

قال أبو ذر : فوالله ما استتم رسول الله [ صلي الله عليه وآله وسلم ] الكلام حتى هبط عليه جبرئيل من عند الله وقال : يا محمد هنيئا [ لك ] ما وهب الله لك في أخيك . قال : وما ذاك جبرئيل ؟ قال : أمر الله أمتك بموالاته إلى يوم القيامة وأنزل قرآنا عليك : إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ  . مائده / 55 . ) .

مناقب علي بن أبي طالب (ع ) وما نزل من القرآن في علي (ع ( ، ابن مردويه الأصفهاني ، ص 293، ح 460، بتحقيق عبدالرزاق محمد حسين حرز الدين ، ط دار الحديث بقم المقدسّة و تفسير الثعلبي ، ج 4، ص 80، و تفسير الكبير ، الرازي ، ج12 ، ص26  و  شواهد التنزيل ، الحسكاني ، ج 1، ص 229 - 230، و مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع) ، محمد بن طلحةالشافعي ، ص 170، و الفصول المهمة في معرفة الأئمة ،ابن الصباغ المالكي ، ج 1، ص 579 .

ابن عباس کنار چاه زمزم نشسته بود و از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) حديث نقل مي کرد  مردي که صورتش را با عمامه پوشيده بود نزديک آمد و هرگاه که ابن عباس مي گفت رسول خدا چنين فرمود ،  او هم مي گفت رسول خدا چنين فرمود ابن عباس گفت : تو را به خدا سوگند مي دهم خودت را معرفي کن . پارچه را از صورتش برداشت و گفت :

 اي مردم هرکس مرا مي شناسد که مي شناسد و آنان که نمي شناسند خودم را معرفي مي کنم ، من جندب پسر جناده ابوذر غفاري از ياران رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) در جنگ بدر هستم ، از رسول خدا با دو گوشم شنيدم و با چشم هايم ديدم که اگر غير از اين باشد کر و کور باشم ، فرمود: "علي پيشواي نيکوکاران و کشنده کافران است ، هرکس او را کمک کند پيروز است و آن که او را خار نمايد ذليل و بي‌چاره شود ".

 بدانيد که روزي از روزها هنگام ظهر براي اقامه نماز در مسجد خدمت رسول الله بودم مردي نيازمند وارد شد وتقاضاي کمک کرد ؛ ولي هيچ کس به وي کمکي نکرد ، علي که در همان لحظه و در حال رکوع و مشغول نماز بود ، دست راستش را که انگشترش در يکي از انگشتانش بود جلو آورد تا آن را به مرد نيازمند هديه کند ، مرد فقير انگشتر را در آورد ، پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم ) اين منظره را مشاهده نمود ، پس از پايان يافتن نماز دست به دعا بلند کرد و عرض کرد :

" خداوندا برادرم موسي از تو تقاضا نمود تا به وي سعه صدر وگشايش در امور و بياني رسا وشيوا و جانشيني برادرش هارون را عنايت فرمائي ، وتو اي خدا درخواستش را اجابت فرمودي ، واکنون من پيامبر وفرستاده و برگزيده ات ، درخواست مي کنم تا شرح صدر وآسان شدن کارهايم را به من مرحمت فرمائي و نيز برادرم علي را وزير و جانشين من قرار دهي تا همراه وکمک من در کارها و پشتيبان رسالتم باشد " .

ابوذر مي گويد:

هنوز سخن و تقاضاي رسول خدا تمام نشده بودکه جبرئيل نازل شد و اين آيه را از جانب خداوند بر وي تلاوت نمود

«همانا پيشوا ورهبر وفرمانده شما خد ورسول او و مومنان هستند ؛ همان‌ها که نماز را برپا مي دارند و در رکوع نماز ، زکات وصدقه مي دهند . » .

2 . يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ . النساء / 59 .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد ، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و صاحبان امر خود را  [ نيز ] اطاعت كنيد .

در اين آيه ، اطاعت از خداوند ، پيامبر و اولي الأمر واجب اعلام شده است و اولي الأمر غير از ائمه معصومين كسان ديگري نمي‌تواند باشد .

3. يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ . المائده / 67 .

اى پيامبر ، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ كن ؛ و اگر نكنى پيامش را نرسانده اى . و خدا تو را از [ گزند] مردم نگاه مى دارد .

طبق اعتراف بسياري از علما و مفسران بزرگ اهل سنت ، اين آيه در زماني نازل شد كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در حال بازگشت از آخرين حج خود بود كه خداوند به آن حضرت دستور مي‌دهد كه ولايت و امامت امير المؤمنين عليه السلام را براي عموم مردم ابلاغ كند . ما عبارت چند تن از مفسران اهل سنت را در اين باره نقل مي‌كنيم :

فخر رازي مفسر معروف اهل سنت در باره شأن نزول اين آيه مي‌نويسد :

نزلت الآية في فضل علي بن أبي طالب عليه السلام ، ولما نزلت هذه الآية أخذ بيده وقال : « من كنت مولاه فعلي مولاهاللهم وال من والاه وعاد من عاداه »

تفسير الرازي ، ج 12، ص 49 - 50. ط مصر 1375 وج 3/636 ط الدار العامرة بمصر.

اين آيه در برتري وشان علي(ع) نازل شده است زيرا پس از نزول آن پيامبر دست علي را گرفت وفرمود: هر کس من رهبر وفرمانده اوهستم علي رهبر اوست خدايا دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن دار، عمر بديدار علي(ع) شتافت وگفت: مبارک باشد بر تو اي علي تو از اين لحظه مولي وفرمانده من وتمام مردان وزنان مومن هستي  .

و سيوطي نيز مي نويسد :

ابوسعيدخدري مي گويد: آيه بلاغ درغدير خم بر رسول خدا(ص) نازل شد که درشان علي بن ابوطالب است .

وأخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم «يا أيها لرسول بلغ ما أنزل إليكمن ربك ان عليا مولى المؤمنين وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس . »

الدر المنثور ، ج 2، ص 298، فتح القدير ، شوكاني ، چ2 ،‌ ص60 و  روح المعاني ، آلوسي ، ج 6 ، ص193 و تفسير المنار ، رشيد رضا ، ج 6 ،‌ ص463 .

از ابن مسعود نقل است که گفت: درزمان پيامبر اين آيه را اين گونه قرائت مي کرديم: اي رسول آنچه از جانب پروردگارت برتو نازل شده است که علي مولي وسرپرست وپيشواي مومنان است به مردم ابلاغ کن .

ابن عساكر ، تاريخ نويس معروف و بسياري ديگر از علماي بزرگ اهل سنت اين روايت را نقل كرده‌اند :

 نزلت هذه الآية : (يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك ) على رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) يوم غدير خم فيعلي بن أبي طالب.  

تاريخ دمشق ، ج42 ،‌ ص237 و أسباب نزول القرآن ، الواحدي ، ص204 ، ح403 ،  ط الحلبى بمصر و150 ط الهنديةبمصر و شواهد التنزيل لقواعد التفضيل فى الآيات النازلة فى أهل البيت ، الحاكم الحسكانى ،  ج 1 ، ص 187 ، ح 243 و244 و245  و246  و247  و248  و249  و250  و 240 ، ط 1 بيروت و فتح البيان فى مقاصد القرآن ، العلامة السيد صديق حسن خان ملكبهوبال ، ج 3 ، ص63 ، ط مطبعة العاصمة بالقاهرة و ج 3 ص 89 ط بولاق بمصر و الملل والنحل ،  الشهرستانى الشافعى ، ج 1 ، ص 163 ، افست بيروت على ط مصر وبهامش الفصل ، ابن حزم ، ج 1 ، ص 220 افست على ط مصر ، فرائد السمطينللحموينى ، ج 1 ، ص158 ، ح120 ، ط 1 بيروت و الفصول المهمّة لابن الصباغ المالكى المكّى ، ص 25 ط الحيدرية وص 27 طآخر و مطالب السؤول ، ابن طلحة الشافعى  ، ج 1 ، ص 44 ، ط دار الكتب فى النجف و ص 16 ط طهران و ينابيع المودة ،ا لقندوزى الحنفى ، ص 120 و249  ط اسلامبول وص 140 و297  ، ط الحيدرية و...

4 . الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا . مائده / 3 .

امروز كسانى كه كافر شده اند ، از [ كارشكنى در ] دين شما نوميد گرديده‌اند . پس ، از ايشان مترسيد و از من بترسيد . امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم ، و اسلام را براى شما  [ به عنوان ] آيين برگزيدم .

اين آيه زماني نازل شد كه رسول  گرامي اسلام در غدير خم ، دست امير المؤمنين عليه السلام را بلند كرد و او را رسماً به عنوان جانشين بعد از خودش تعيين كرد .

يعقوبي تاريخ نويس معروف اهل سنت مي نويسد :

وقد قيل إنّ آخر ما نزل عليه « اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام ديناً »  وهي الروايةالصحيحة الثابتة الصريحة وكان نزولها يوم النفر على أمير المؤمنين علي بن أبي طالب صلوات اللّه عليه بغدير خم.

تاريخ اليعقوبى ،  ج ، ص430 .

وگفته شده است كه آخرين آبه اي كه بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نازل شده است آيه" اليوم أكملت لكمدينكم وأتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام دينا " بوده است  واين همان روايت صحيح است ونزول آن در روز كوچ ( در مكه) در مورد امير مومنان علي بن ابي طالب بوده است در غدير خمً

و در جاي ديگر مي گويد

ولما كان يوم النفر دخل البيت ، فودع ونزل عليه : ( اليوم أكملت لكم دينكم ، وأتممت عليكم نعمتي ، ورضيت لكم الاسلامدينا ) .

وخرج ليلا منصرفا إلى المدينة ، فصار إلى موضع بالقرب من الجحفة يقال له : غدير خم ، لثماني عشرة ليلة خلت من ذيالحجة ، وقام خطيبا وأخذ بيد علي بن أبي طالب فقال : .

تاريخ اليعقوبي ، ج 2، ص 112 .

روزي که رسول خدا (ص) قصد بيرون آمدن از مکه را داشت وارد خانه خداشد وبا خانه وداع نمود اين آيه نازل شد: امروز دين را برشما کامل ونعمتم را تمام نمودم واسلام را دين شما قراردادم،

رسول شبانه به طرف مدينه حرکت کرد، دربين راه ودر روز هيجدهم ذي حجه به مکاني نزديک جحفه به نام غدير خم رسيد

درهمان روز ودرهمان سرزمين رسول خدا(ص) براي مردم خطبه خواند ودر بين خطبه دست علي را گرفت وفرمود: آيا من بر مومنان برتر ازجانشان نيستم همه گفتند: آري اين چنين است ، فرمود: هرکس من مولي ورهبر وسرپرست او هستم علي نيز براو مولي ورهبر است،

خدايا دوست بدار آنکه علي را دوست بدارد ودشمن بدار آنکه علي را دشمن بدارد، سپس فرمود: اي مردم کنار حوض کوثر بر من وارد مي شويد ازشما در باره دو يادگار وگوهر گرانبها سوال خواهم کرد پس مواظب باشيد حق آندو را محترم داريد، پرسيدند : آندو گوهر چيست؟ فرمود : کتاب خدا قرآن که يک طرفش در دست خدا وطرف ديگرش در دست شماست، پس به آن چنگ زنيد تاگمراه نشويد ودر آن دست نبريد، و يادگار وگوهر دوم خاندان وعترت من هستند،

سؤال 2 :

در خصوص دلايل نياز انسان به امامان بعد از پيامبر اکرم با توجه به آيات قراني چه مي باشد؟

پاسخ :

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم ، علاوه بر مقام رسالت که همان گرفتن وحي باشد ، شئونات ديگري نيز داشته است ؛ از جمله :

الف : تفسير و تبيين آيات قرآن ، مطابق با نيازهاي روز ؛

ب : اجراي عدالت و جلوگيري از ظلم ، در سايه تشکيل حکومت اسلامي ؛

ج : وساطت در فيض ؛

و ... .

تمامي اين شئونات بعد از نبي مکرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم ، به دليل روايت متواتر

انت مني بمنزلة هارون من موسي الا انه لا نبي من بعدي .

که در بسياري از کتاب هاي شيعه و سني آمده است ، به امامان بعد از آن حضرت منتقل مي شود .

و از آن جايي که نياز به عدل و جلوگيري از ظلم و فساد ، تشکيل حکومت ، تفسير صحيح قرآن مطابق با نيازهاي روز ، وساطت در فيض و... براي انسان ها هميشگي است ، وجود امام نيز ضرورت هميشگي دارد .

سؤال 3 :

کساني مدعي هستند کسي که ظهور خواهد کرد حضرت حجت امام زمان (عج) نمي باشد بلکه حضرت عيسي است که ظهور خواهد کرد ؟ دليل قرآني آن وجود دارد و يا ذکر شده باشد کسي که ظهور خواهد کرد حضرت مهدي(عج) مي باشد.

پاسخ :

اصل ظهور منجي در بسياري از آيات قرآن آمده است ؛ از جمله در آيه شريفه :

وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ . القصص / 5 .

و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان  [ مردم ] گردانيم ، و ايشان را وارث  [زمين] كنيم .

نه تنها در قرآن ؛ بلکه در تمامي کتاب هاي مقدس ، اصل ظهور منجي وعده داده شده است .

قرآن کريم اصول عقايد اسلامي را بيان مي کند ؛ اما تشريح ، تبيين و تفسير آن را به عهده رسول گرامي اسلام قرار داده شده است . خداوند در قرآن کريم مي فرمايد :

وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ . النحل / 44 .

و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم ، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى .

وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ . النحل /64 .

و ما  [اين] كتاب را بر تو نازل نكرديم ، مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كرده اند ، براى آنان توضيح دهى .

بنابراين تفسير اين اصول عقائد به عهده نبي مکرم اسلام است .

از طرف ديگر خداوند در قرآن کريم با آيه :

وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا . الحشر / 7 .

و آنچه را فرستاده  [او ] به شما داد ، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت ، بازايستيد .

و آيه :

وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ . التغابن / 12 .

و خدا را فرمان بريد و پيامبر  [او ] را اطاعت نماييد .

اطاعت از نبي مکرم اسلام صلي الله عليه و آله وسلم را در رديف اطاعت از خداوند قرار داده است ؛ يعني همان طوري که اطاعت از خداوند واجب است ، اطاعت از نبي او نيز واجب است و تخلف از آن حرام است .

و پيامبر اسلام در بيش از هزار روايتي که در کتاب هاي شيعه و سني وجود دارد ، منجي آخر الزمان را با نام و نشان ، مشخص کرده است و او كسي نيست جز حضرت مهدي صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف .

مجموع رواياتي كه در باره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در كتاب‌هاي شيعه و سني نقل شده است‌ ، در كتابي به نام معجم احاديث المهدي در پنج جلد چاپ شده است كه مجموع همه آن‌ها 1941 روايت مي‌شود . بنده فقط آماري از اين روايات براي شما نقل خواهم كرد

91 حديث با اين مضمون كه ائمه دوازده نفر و اول آن‌ها علي ( عليه السلام ) و آخر آن‌ها مهدي ( عجل الله تعالي فرجه الشريف ) است .

94 حديث با اين مضمون كه ائمه دوازده نفرند كه آخر آن‌ها حضرت مهدي (  عج الله تعالي فرجه الشريف ) است .

107 حديث با اين مضمون كه ائمه دوازده نفرند كه 9 نفر آن‌ها از فرزندان امام حسين و نهمين آن‌ها حضرت قائم ( عجل الله تعالي فرجه الشريف ) است .

50 حديث وارد شده است كه تمام ائمه عليهم السلام را با اسامي معين كرده است .

148 حديث با اين مضمون وارد شده است كه حضرت مهدي ، نهمين فرزند از فرزندان امام حسين عليه السلام است .

99 حديث با اين مضمون كه حضرت مهدي ششمين فرزند از نسل امام صادق عليه السلام است .

98 حديث با اين مضمون كه آن حضرت پنجمين فرزند از نسل  امام موسي كاظم عليه السلام است .

95 حديث با اين مضمون كه آن حضرت ، چهارمين فرزند از فرزندان امام رضا عليه السلام است .

90 حديث با اين مضمون كه آن حضرت سومين فرزند از فرزندان امام محمد تقي عليه السلام است .

90 حديث با اين مضمون كه آن حضرت از فرزندان امام هادي عليه السلام است .

146 حديث با اين مضمون كه آن حضرت از فرزندان امام عسكري عليه السلام است .

136 حديث با اين مضمون كه آن حضرت دوازدهمين امام از ائمه اثني عشر و آخرين آن‌ها است .

و...

براي اطلاع از تمامي اين روايات به كتاب وزين منتخب الأثر ، تأليف حضرت‌ آيت الله العظمي صافي گلپايگاني مراجعه فرمائيد .

اين روايات آن قدر زياد است كه حتي بن باز مفتي اعظم عربستان سعودي وهابي نيز به تواتر اين روايات اعتراف كرده است . وي در اين باره مي نويسد :

أمر المهدي معلوم ، والأحاديث فيه مستفيضة ، بل متواترة وقد حكى غير واحد من أهل العلم تواترها . وهي متواترة تواترا معنويا ، لكثرة طرقها ، واختلاف مخارجها ، وصحابتها ، ورواتها ، وألفاظها ، فهي - بحق - تدل على أن هذا الشخص الموعود به أمره ثابت وخروجه حق.

وقد رأينا أهل العلم أثبتوا أشياء كثيرة بأقل من ذلك . والحق أن جمهور أهل العلم ، بل هو الاتفاق : على ثبوت أمر المهدي،  وأنه حق ، وأنه سيخرج في آخر الزمان . وأما من شذّ من أهل العلم - في هذا الباب - فلا يلتفت إلى كلامه في ذلك .

مجلة الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة ، العدد 3 ، السنة الأولى 1388 ، في ذيل محاضرة عبد المحسن العباد .

و حتي ابن تيميه حراني نيز در كتاب منهاج السنه در تعليق روايتي از ابن عمر (يخرج في آخر الزمان رجل من ولدي اسمه كاسمي ، وكنيته كنيتي ، يملأ الأرض عدلا كما ملئت جورا ، وذلك هو المهدي ) مي‌گويد :

إن الأحاديث التي يحتج بها على خروج المهدي أحاديث صحيحة ، رواها أبو داود والترمذي وأحمد وغيرهم من حديث ابن مسعود وغيره .

منهاج السنة النبوية، ج4 ،‌ ص211 .

احاديثي كه براي اثبات خروج مهدي به آن‌ها استناد مي‌شود ، احاديث صحيحه هستند كه آن‌ها را ابوداود ، ترمذي و احمد و ديگران از ابن مسعود و ... نقل كرده‌اند .

و همچنين روايات فراواني از طريق شيعه و سني نقل شده با اين مضمون كه «منكر حضرت مهدي كافر است » :

وعن جابر بن عبد الله رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: " من كذب بالدجال فقد كفر، ومن كذب بالمهدي فقد كفر " .

عقد الدرر في اخبار المنتظر ، ج1 ، ص36 .

من انكر خروج المهدي فقد كفر .

فرائد السمطين ، ج2 ، ص334 .

هر كس خروج حضرت مهدي را انكار كند ، كافر شده است .

عن جابر رضي الله عنه رفعه من أنكر خروج المهدى فقد كفر بما انزل على محمد .

لسان الميزان ، ابن حجر ، ج 5 ، ص 130 .

هر كس خروج مهدي را انكار كند ، به آن چه كه بر محمد ( صلي الله عليه وآله وسلم  ) نازل شده ، كافر شده است .

البته اصل آمدن و بازگشت حضرت عيسي عليه السلام نيز در نزد شيعه و سني قطعي است . بلي ايشان نيز به همراه حضرت مهدي ظهور خواهد کرد و آن حضرت را در امر اقامه عدل و داد و از بين بردن ظلم و جور کمک خواهد کرد ؛ اما اين که منجي آخر الزمان حضرت عيسي عليه السلام باشد ، مردود و با بيش از هزار روايت در کتاب هاي شيعه و سني در تضاد است .

محمد بن اسماعيل بخاري و مسلم نيشابوري در صحاحشان مي‌نويسند :

أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْيَمَ فِيكُمْ وَإِمَامُكُمْ مِنْكُمْ

صحيح البخاري - البخاري - ج 4 - ص 143 و صحيح مسلم - مسلم النيسابوري - ج 1 - ص 94 .

پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند : چگونه هستيد آن زماني كه فرزند مريم نازل شود ؛ در حالي امام شما از خود شما است ؟

هر چند كه از طريق ائمه اهل بيت عليهم السلام روايات فراواني وجود دارد ؛ اما از آن جايي كه بناي ما بر دادن جواب از كتاب‌هاي خود اهل سنت است به همين مقدار بسنده مي شود .

 آیات زیادى در قرآن مجید وجود داردکه به صورت غیر مستقیم مربوط به شخصیت و امامت حضرت على(ع) و خاندان کریم آن حضرت(ع) مى‏باشد، و ما به عنوان نمونه تعدادى از این آیات را براى شما ارسال مى‏کنیم و از آن جا که زمان پاسخ گویى ما در این واحد کوتاه بوده و باید به پاسخ سؤلات دیگران نیز بپردازیم، منابعى را به شما معرفى نموده، تا خود شما هم به آن‏ها مراجعه نموده و بهره و نتیجه‏گیرى نهایى را به دست آورید. همان طور که مى‏دانید آیاتى که در زمینه امامت خاصه وارد شده است، به دو بخش تقسیم مى‏گردد: 
1 - آیاتى که به طور مستقیم، مسئله امامت را مورد توجه قرار مى‏دهد و به وضوح از آن بحث مى‏کند. 
2 - آیاتى که به طور غیر مستقیم از این مسئله بحث مى‏کند. 
گر چه آیات قرآن در هر دو قسمت فروان است، ولى آیاتى که روشن‏تر در هر د

+ نوشته شده در پنج شنبه 28 فروردين 1393برچسب:,ساعت 15:17 توسط امیر علی عرفانیان |

 

شگفتیهای اعجاز عددی "بسم الله الرحمن الرحیم   "به ابجد اسلام حق245دینه بحق الله 245با اسلام بحق علی110+135 فاطمه = 245 اهل علمه دین245 دین الهی فاطمه245مدار245دینه بحق الله245افق دین245 اسلامه حق245 بسیجیان علی 245 مقام جانباز 245بااسلام بحق245با اسلام علی 245 علی 110+135فاطمه=245دین الهی فاطمه 245 با اسلام بحق245 بدینه حق الله 245 با دین انسان 245مقام دین 245اهل منطقی 245انقلابیان 245بسیجیان علی 245 مقام جانباز 245دعا کنید مهدی بیاید 245 جمال حق علی مدد علی مدد جمال حق نگینه روی مصطفی بوود علی مرتضی قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی245

مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست  صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی بسم الله الرحمن الرحیم 786- 541 عمر ابوبکر =245 اسلامه حق 245 فاطمه 135+110 علی =245 اسلامه حق245 بنامت قسم یا علی توایی وارث این نبی رمز باء بسم الله الرحمن الرحیم رمز اسم اعظمی مولاء علی به ثنای اسم اعظم شده چون علی محمد بدرید کعبه از هم شده بت شکن به کعبه اسدالله اعظم مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست

به ابجد خط خدا  1214   غدیر 1214  یعنی خط خدا 1214 دوازده امام و چهارده معصوم در خط خدا میباشند 124هزار پیامبررا خدا انتخاب نمود در آیه124 بقره میفرماید خداپیامبر و امام راانتخاب میکند هرپیامبری جانشین برای خودش انتخاب میکند 74 روز بعد از غدیر خم وفات پیامبر بت پرستها دبه در آورده و نامردی را به حد خود رساندند و بر علیه علی کودتا نمودند از کلمه کودتا بپرس 

ابجداسلام132+علی110+92محمد+5تن+12+14معصوم =365روز سال365+20محمد =385 شیعه 385پیامبر فرمود فقط یکفرقه اهل نجات است فرقه385 شیعه385 بخدا اگر سنی میشد من سنی میشدم یک معادله هم شما بیاورید تا ما دلمان خوش شود شما هم بحق میباشید 10 ساله من بجای شما تاسف میخورم 

 

گفت پیغمبر به کعبه اینچنین نیست جز حیدر امیرالمومنین 

 

 

 مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست

ابجداسلام132+علی110+92محمد+5تن+12+14معصوم =365روز سال365+20محمد =385 شیعه 385پیامبر فرمود فقط یکفرقه اهل نجات است 

 

قال رسوالله کتابی الله و عترتی 1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = 385شیعه385

پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه ۳۸۵ شیعه ۳۸۵مرد عالم 385 مقام پدر 385 به هنر جان دین 385با برنده های دین الهی 385 شهید بدین 385 با منجی علم اسلامی385 با اسلام ناب محمد علی 385 مذهب اسلام محمدی 385 اسلامنا محمد علی 385بطریق دین 385 شهید بدین 385 معجزه دینه اسلامه 385 با روزنه امید جهان 385 با راه دین حق 385 بیداری های اسلامی 385 بیداره الاسلام 385 یعنی ۵ضربدر ۸ ضربدر ۳= ۱۲۰ علیی ۱۲۰به ابجد خط عصمت چهارده معصوم 1670+73 فرقه = 1743 ابجد گل چهارده معصوم 1743 اگر 73 فرقه گمراه میخواهند هدایت شوند با ید به 14 معصوم و12 امام تماس بگیرند متوسل بشوند  برای تماس باید خط داشته باشی خط خدا 1214 غدیر 1214به ابجد 14 معصوم و12 امام میشه به ابجد 1214 خط خدا 1214 غدیر 1214 دوازده امام 12+14 معصوم = 26 راه حق 26 علی 26 وصیت 26 بیعت 26 غدیر 26 انتخاب درست 26 انتخاب بجا ی 26 امام دین 26 مرد خدا ی 26 گفت پیغمبر به کعبه اینچنین نیست جز حیدر امیرالمومنین  امیرالمومنین در کعبه دوشش کسی غیر از علی نیست جانشینه حق پیغمبر علیست مگر نام محمد هم علی نیست تا بکی گمره تو باشی ای مریض شیعه با حق است چون آب زلال خود به گنگی تو نزن مانند لال 

آیه 22 سجده =ان من المجرمین منتقمون74  ما مجرمان را انتقامی سخت خواهیم گرفت به ابجد صغیرو کبیر این آیه هم باز ابجد سه خلیفه کفر میباشد 74 دین اسلام 74 فرقه شد 74والشجرتها الملعونه 74فرقه شدن دین اسلام ابوبکر27+22 عمر+25 عثمان = 74روزبعد دختر عزیز رسول خدا  را به شهادت رساندند ابوبکر دوسال خلافت نکرده ازدنیارفت

 گمراه دین 310 عمر 310 منکر310نیرنگ310مار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق نامردیه 310عمر 310 نیرنگ310نمرودی310 سامری310 گمراه دین310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر 310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310 عمر 310 جاهل منافق 310 حرامزاده پلید 310 رمززناه 310 گمراه دین 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 کفری310 نیرنگ310نمرودی 310سامری310 310مار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310 سگ مردها310نیرنگ 310نمرودی310سامری310 گمراه دین310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310نار جهیما 310با خباثتها 1512-1202 سه خلیفه = 310عمر ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند  به ابجد اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 ابوبکر 

ابوبکر231 نفاق 231 عصیان 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها  231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق  دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231  ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 عدواهل بیت 527 +14 معصوم = 541 ابوبکر و عمر 541 عدواهل بیت بوده اند وقتی چلپاسه پیدا نمیکرد برای عمر گربه سر میبریده و میگفت چلپاسه بوده خالی بند فقط سریع پوست سر و پای گربه را ناپدید میکرد تا عمر نفهمد دوسال نشده در خلافت از دنیا رفت به مرض سارس و ایدز22شیطان 22 عمر 22 ابابکر 22 هذیان 22 بمکر22 ملحد22 تکبر22 کید22 دروغ 22 نیرنگ 22 منکر22 بدبختی 22 عمر 22 ابابکر22 شیطان 22  نصب خلافت الله1320-1202سه خلیفه = 128 حسین و فرزندانش از جانب خدا منصوب شدند به ابجد  ازجانب خدا 669-541 عمر و ابوبکر= 128  امام حسین کربلاء

تفرقها 786- 245 اسلامه حق= 541 عمر و ابوبکر 541+430 مقصر = 971 ظالم به دست میآید به ابجد 541 به قلدر دین اسلام 541 قاتلی 541مرگ کافر 541عمر ابوبکر541 مرد کافر545-4 خلیفه= 541 ابوبکر و عمر 541 +430مقصر= 971 ظالم این دو ظالم و مقصر در 18 ذالحجه خود را مفت به 18 درهم فروختند عمر به تمام یارانش قول داد 18 درهم به شما خواهم داد برادران یوسف را 18 درهم فروختند در 18 ذالحجه عهد بسته 18 روز بعد عهد خود را شکستند و تنها یادگار رسول خدا فاطمه کوثر قرآن را در 18 سالگی به شهادت رساندند

به ابجد فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر 541+430 مقصر = 971 ظالم به دست میآید عمر 310کفری  310 منکر 310 ابجد ابوبکر و عمر عثمان 1202 منهای 110 علی =  نقض اسلامی۱۰۹۲+۱۱۰ علی = ۱۲۰۲ ابجد ابوبکر و عمر و عثمان ۱۲۰۲ اسلام را نقض نمودند

به ابجد کودتا 431 +110 علی= 541 ابوبکر و عمر بر علیه علی مولای جهان کودتا نمودند

تفرقها 786- 245 اسلامه حق= 541 عمر و ابوبکر 541+430 مقصر = 971 ظالم به دست میآید 

541 فتنه ها 541 شرما541 مشرگا 541فلاکتی 541 عمر ابوبکر 541 بعهدشگنهای دینی541شمرا541 قاتلی 541عمر 310+231ابوبکر=541

  به ابجد اسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه= 245   به ابجدبه ابجد  شراب خوریا  1128-1202سه خلیفه = 74       ابوبکر27+22 عمر +25 عثمان =74والشجرتها الملعونه 74فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر 541+430 مقصر = 971 ظالم به دست میآیداسلامه حق 245منظور علی 110+135 فاطمه = 245اسلامه حق علی و فاطمه میباشد 245-231 ابوبکر = 14 معصوم به ابجد ظالم ۹۷۱-۴۳۰مقصر = ۵۴۱ ابجد ابوبکر و عمر =مردکافر ۵۴۵-۴خلیفه =۵۴۱چه فلاکتی۵۴۱

مرد کافر545-4 خلیفه= 541 ابوبکر و عمر 541 خلیفه اول آدم  ابولبشر است خلیفه دوم داود نبی خلیفه سوم هارون برادر موسی خلیفه چهارم علی بر محمد مصطفی جانشینش مرتضی  شیطان خواست ره گم کند به اشتباه گفت خلیفه اول رکب وبا خلیفه دوم گوسفند چلپاسه خور گداء  قصب فدک نمودند 

  همه مردم دست پیامبر را میبوسیدند و پیامبر دست فاطمه را میبوسید و فاطمه دست علی را میبوسید کشته شد زهرای اطهر زان سبب گفته در قرآن تمام آیه ها حق با علیست

ابجد صغیر و کبیر سه خلیفه و آیه قرآن در کفر سه خلیفه  به ابجد اختلاف دین ۱۲۷۶-۱۲۰۲ ابوبکر و عمر و عثمان = ۷۴ کسانی که باعث شدند در دین اسلام اختلاف بیفتد و دین اسلام را به ۷۴ فرقه از هم متلاشی نمودند74والشجرتها الملعونه 74

ابجدصغیر سه خلیفه ۷۴ میباشد ابوبکر۲۷+۲۲ عمر +۲۵ عثمان = ۷۴ لعنت خدا بر سه خلیفه نادان که باعث ۷۴ فرقه شدن دین اسلام شدند 74 و آیه قرآن ان من المجرمین منتقمون 74  فهمو شعور حیوان ۷۴  ابوبکر 27+22عمر 25عثمان = 74 اشداء علی الکفار74 74والشجرتها الملعونه 74 فهمو شعور حیوان ۷۴ بدروغ گویان عالمی 74 فرقه ابوبکر 27+22عمر +25 عثمان=74  امت74 فرقه را این سه خلیفه ناحق ساختند آیه قرآن هم میخواهید = ان من المجرمين منتقمون74ابجد اين آيه ابجد ابوبكر و عمر و عثمان74 این آیه به ابجد کبیر هم ابجد سه خلیفه گمراه میباشد74والشجرتها الملعونه 74

124هزار پیامبررا خدا انتخاب نمود در آیه124 بقره میفرماید خداپیامبر و امام راانتخاب میکند هرپیامبری جانشین برای خودش انتخاب میکند 74 روز بعد از وفات پیامبر1. لزوم پيروى از خدا و پيامبر
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُول و اولى الامر منكم»293؛ «اى مؤمنان خدا و پيامبرو اولو الامر از ميان خود را فرمان بريد»
«مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»294؛ «آنچه را كه پيامبر به شما عرضه كرد برگيريد و آنچه را نهى كرد فرو گذاريد».
2. مرجعيت نهايى خدا و پيامبر
«... فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِى شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ»295؛ «پس اگر در چيزى اختلاف كرديد آن را به خدا و پيامبر عرضه كنيد».
3. اطاعت از پيامبر مساوى با اطاعت از خدا
«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ»296؛ «هركس پيامبر را اطاعت كند همانا خدا را فرمان برده است».
4. بنياد وحيانى سخن پيامبر
«وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى. إِنْ هُوَ إِلا وَحْيٌ يُوحَى»297؛ «و او (پيامبر) از خود سخن نمى گويد، آنچه مى گويد همه وحى است كه به او فرو فرستاده شده است».

به ابجد خط عصمت چهارده معصوم 1670+73 فرقه = 1743 ابجد گل چهارده معصوم 1743 اگر 73 فرقه گمراه میخواهند هدایت شوند با ید به 14 معصوم و12 امام تماس بگیرند متوسل بشوند برای تماس باید خط داشته باشی خط خدا 1214 غدیر 1214به ابجد 14 معصوم و12 امام میشه به ابجد 1214 خط خدا 1214 غدیر 1214 دوازده امام 12+14 معصوم = 26 راه حق 26 علی 26 وصیت 26 بیعت 26 غدیر 26 انتخاب درست 26 انتخاب بجا ی 26 امام دین 26 مرد خدا ی 26 گفت پیغمبر به کعبه اینچنین نیست جز حیدر امیرالمومنین امیرالمومنین در کعبه دوشش کسی غیر از علی نیست جانشینه حق پیغمبر علیست مگر نام محمد هم علی نیست تا بکی گمره تو باشی ای مریض شیعه با حق است چون آب زلال خود به گنگی تو نزن مانند لال

آیه 22 سجده =ان من المجرمین منتقمون74 ما مجرمان را انتقامی سخت خواهیم گرفت به ابجد صغیرو کبیر این آیه هم باز ابجد سه خلیفه کفر میباشد 74 دین اسلام 74 فرقه شد 74والشجرتها الملعونه 74فرقه شدن دین اسلام ابوبکر27+22 عمر+25 عثمان = 74روزبعد دختر عزیز رسول خدا را به شهادت رساندند ابوبکر دوسال خلافت نکرده ازدنیارفت

اینجانب از 74 فرقه بابت هنگ کردن مغزشان یک لیوان آب یخ حتما" سفارش میکنم کنار خود بگذارید جالب اینجاست 74 فرقه سخت در اشتباه خود را صددرصد بحق میدانند آخه بدون دلیل و برهان بحق 110 علی و شیعیانش میباشند پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به علم ابجد قرآن ریاضی قرآن فقط یک فرقه اهل نجات است فرقه به ابجد 385 شیعه 385 بخدا اگر حنبلی شافعی عمریه بکریه ووووو74 بود ما میپذیرفتیم چرا دین اسلام 74 فرقه شد امام علی فرمود این آیه قرآن ابجد سه شیطان در مکه به هر کدام 7 سنگ میزنیم ابجد این سه شیطان 74 ابجد این سه شیطان 74 و آیه قرآن ان من المجرمین منتقمون 74 این آیه هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر 1202 ابجد این سه شیطان گمراه دین میباشد  ابوبکر 27+22 عمر +25 عثمان =74 ان من المجرمین منتقمون 74 این آیه قرآن هم به ابجد صغیر هم به ابجد کبیر ابجد سه خلیفه میباشد هر کسی یک آیه قرآن بیاورد به ابجد صغیر و کبیر 14 معصوم بیاورد من به ذات پروردگار دینش را غیر بت پرستی میپذیرم همه ادیان الهی اگر تا ده سال نتوانستید بیاورید نامردید شیعه علی و فاطمه تنها یادگار پیامبر و کوثر قرآن نشوید 

خداوند سال را بخاطر 5 تن و 12 امام و 14 معصوم سال را 365 روز قرار دادضرب عالم امکان محمد استو جمال محمد علیست  ضرب 5 تن در خودش ضرب 12 امام در خودش ضرب  14 معصوم ضربدر خودش جمع سه ضرب میشود  365 روز سال  = 196+144+25= 365 روز ساله ابجد365  براهی اسلامیه 365شاه جهان 365 حجاب قرآن 365ابجد حق اسلامیه 365  قرآن طه 365روز سال 5+6+3= 14 معصوم ابجد کل 5پنج تن آل عباء 583 یگانه دینه الهیه اسلام ناب محمد و علی 583مکتب ابجد علیا 583نشانه حق اسلامه651-541 عمر ابوبکر= 110علی علی  ضرب عالم امکان محمد استو جمال محمد علیست یکی از برادران اهل سنت نمره 1000 داده و فرموده من با نمره 1000 شیعه شدم آفرین بر شما به هزارنام خدا قسم به ابجد محمد مصطفی 92 قسم 1092- 1202 سه خلیفه ناحق = 110 علی مولاء و مقتدای جهان است این آیه قرآن هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر ابحد ابوبکر و عمر و عثمان میباشد آیه 22 سجده  ان من المجرمین منتقمون1202  ما مجرمان را انتقامی سخت خواهیم گرفت به ابجد صغیر هم باز ابجد سه خلیفه کفر میباشد 74 دین اسلام 74 فرقه شد 74والشجرتها الملعونه 74فرقه شدن دین اسلام توسط سه بیمار 

 

بیمار   253-231 ابوبکر= 22 عمر 22 شیطان22 ابابکر 22 مقصر 22 دروغ 22 بدبختی 22 ملحد 22 هذیان22 لعنت 22 عمر22کور 22تکبر22 کید 22روباه 22 منکر 22 عمر22 شرابیا 22 شیطان22 بمکر22 ملحد22 تکبر22 کید22 دروغ 22 نیرنگ 22 منکر22 بدبختی 22 عمر 22 ابابکر22 شیطان 22لاشخورا 22 گور خر 22کن به ابجد خود حساب تف به روی آن جناب تف به روی هر کسی نادان بوود هم طرفدار ابوبکرو عمر عثمان بوود ابجد شیطان صفت منافق کفر به کسی میگویند که ۳۰ جزء قرآن را قبول ندارد به ابجد کفر منافق ۵۷۱ - ۳۰ جزء قرآن = ۵۴۱ ابجد ابوبکر و عمر ۵۴۱ مرگ کافر ۵۴۱ فلاکتی ۵۴۱ ابجد عمر و ابوبکر 541 فلاکتی 541قاتلی 541 مرگ کافر 541 ابجد عمر و ابوبکر 541 فلاکتی 541قاتلی 541 مرگ کافر 541 خفاش مقصری ١٢٠٢ بترتر١٢٠٢ 
خفاش ٩٨١-٤٤٠مقصری=٥٤١ابجدسه خلیفه [جهاد نکاح یا جهاد زناه با سلام به مسئولین تونس بفرمائید اگر شما نگران اسلامه حق 245 اسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه میباشد اگر شما نگران  میباشی این 600 نفر را به سوریه تحویل بده تا در 30 روز به آنها اسلامه حق  نشان داده شود و آموزشهای عقدیدتی دیده و به کشورشان باز گردند   پیامبر فرمود هر کسی از اسلامه حق 245 دوری کند دوزخی خواهد بود پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد قرآ ن فرقه 385 شیعه 385 مرد عالم 385 شهید بدین385 به والله به ذات خدا قسم اگر شما 385 میشدید من قبول میکردم به ناموس محمد و علی قبول میکردم  شما هم حق را قبول بفرمائید تا با شیعیان در بهشت محشور شوید ان شاء الله     ظالم 971 منهای 430 مقصر = 541 ابوبکر و عمر 541 لعنت خدا بر ظالم و مقصر دین اسلام  عید= غدیر به ابجد ۱۲۱۴منهای ۱۲۰۲ ابجد ابوبکر و عمر و عثمان =۱۲حق۱۲اسلام ۱۲حکم خدا ۶۷۳ +۵۴۱ ابجد ابوبکر و عمر=غدیر ۱۲۱۴- ابجد سه خلیفه ۱۲۰۲= حق ۱۲ اسلام ۱۲ قلب ۱۲ جانها ۱۲ ساعت ۱۲ بماه ۱۲ حم۱۲به ابجد مردان شیطان ۶۱۵-۵۴۱ عمر و ابوبکر ۵۴۱مرگ کافر=فلاکتی۵۴۱ = ۷۴ ابجد صغیرسه خلیفه باعث ۷۴ فرقه شدن دین اسلام شدند74 و الشجرتها الملعونه74 به ابجد نقض اسلامی۱۰۹۲+ ۱۱۰ علی = ۱۲۰۲ ابجد ابوبکر و عمر و عثمان ۱۲۰۲حکم اسلام را نقض نمودندو عهد شکن شدندبعد از غدیر این سه خلیفه کافر شدند کسیکه عهد خود را بشکند کافر میشودبه ابجد مقصرا  431 +110علی =541  ابوبکر و عمر 541 +430 مقصر = 971 ظالم منهای 310 عمر = 661 عثمان

 

 

 



+ نوشته شده در چهار شنبه 27 فروردين 1393برچسب:,ساعت 5:56 توسط امیر علی عرفانیان |

به ابجد  خط خدا 1214 غدیر 1214 یعنی 14 معصوم و 12 امام 12+14= 26 راه حق26 علی 26 وصیت 26 بیعت 26 غدیر 26 راه حق 26 علی 26 امام بدین26
اگر بخواهی با کسی تماس بگیری باید خط داشته باشی خط علی متصل به الله است به ابجد خط عصمت چهارده معصوم 1670+73 فرقه = 1743 ابجد کل چهارده معصوم 1743 هفتادوسه فرقه باید به 14 معصوم اقتداء کنند خانواده محترم رسول خدا 14 معصوم میباشد 14یعنی 4+1= 5 تن آل عباء حدیث کثاء آیه مباهله 5 انگشت داری به دست این نشانه 5 تن است 14 بند انگشت داری به دست این نشانه 14 معصوم شیعه است تقدیم به گل روی رهبرم ولایت فقیه یا علی بزودی همه با هم ید واحده خواهیم شد ابرها جمع شدند که طوفان کنند غافل از رعد نگاه الهی این رهبرند این گردباد های به غیرت در آمده مطیع امر رهبرند که طوفان نمیکنند با حماسه قرآنی پیامبر اعظم 1743 شما را به ابجد 14 معصوم جلب مینمایم 1743 با حماسه قرآنی پیامبر اعظم 1743 ابجد 14 معصوم 1743ضرب این عدد شریف و شناخت آن عید 84 عید اسلام میباشد 84+26 راه حق= 110 علی 26 وصیت 26 بیعت 26 غدیر26 انتخاب درست 26 راه حق 26علی26 امام دین 26 عشق حق 26 یعنی 14+12 امام = 26 علی علی علی علی علی علی درکعبه چون آمد به دنیا شکاف کعبه میگوید همین را بی اذن علی قدم مزن بر محراب هم زاده محرابو شهید محراب علیست سایه پیغمبر ندارد هیچ میدانی چرا آفتابی چون علی در سایه پیغمبر است در آیه 124 بقره خداوند میفرماید 124 هزار پیامبر و امام را خدا انتخواب نموده است هر پیامبری تا زنده است جانشینش را خودش از جانب خدا در غدیر خم انتخاب مینمایدو دین کامل میشود اکملت لکم دینکم  و بعد از وفات و مرگش هر شورایی باطل میباشد  در غدیر خم شده کامل که دین  تف به روی کافرانو مشرکین 
قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی 

ش 1- سوره: 2 , آیه:110

و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد و هر گونه نيكى كه براى خويش از پيش فرستيد آن را نزد خدا باز خواهيد يافت آرى خدا به آنچه مى‏كنيد بيناست

ش 2- سوره: 3 , آیه:110

شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده ‏ايد به كار پسنديده فرمان مى‏دهيد و از كار ناپسند بازمى‏داريد و به خدا ايمان داريد و اگر اهل كتاب ايمان آورده بودند قطعا برايشان بهتر بود برخى از آنان مؤمنند و[لى] بيشترشان نافرمانند

ش 3- سوره: 4 , آیه:110

و هر كس كار بدى كند يا بر خويشتن ستم ورزد سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را آمرزنده مهربان خواهد يافت

ش 4- سوره: 5 , آیه:110

ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود اى عيسى پسر مريم نعمت مرا بر خود و بر مادرت به ياد آور آنگاه كه تو را به روح‏القدس تاييد كردم كه در گهواره [به اعجاز] و در ميانسالى [به وحى] با مردم سخن گفتى و آنگاه كه تو را كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموختم و آنگاه كه به اذن من از گل [چيزى] به شكل پرنده مى‏ساختى پس در آن مى‏دميدى و به اذن من پرنده‏اى مى‏شد و كور مادرزاد و پيس را به اذن من شفا مى‏دادى و آنگاه كه مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بيرون مى‏آوردى و آنگاه كه [آسيب] بنى‏اسرائيل را هنگامى كه براى آنان حجتهاى آشكار آورده بودى از تو باز داشتم پس كسانى از آنان كه كافر شده بودند گفتند اين[ها چيزى] جز افسونى آشكار نيست

ش 5- سوره: 6 , آیه:110

و دلها و ديدگانشان را برمى‏گردانيم [در نتيجه به آيات ما ايمان نمى‏آورند] چنانكه نخستين بار به آن ايمان نياوردند و آنان را رها مى‏كنيم تا در طغيانشان سرگردان بمانند

ش 6- سوره: 7 , آیه:110

مى‏خواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند پس چه دستور مى‏دهيد

ش 7- سوره: 9 , آیه:110

همواره آن ساختمانى كه بنا كرده ‏اند در دلهايشان مايه بشك310 اشکا 310 [و نفاق231] است تا آنكه دلهايشان پاره پاره شود و خدا داناى سنجيده ‏كار است

ش 8- سوره: 11 , آیه:110

و به حقيقت ما به موسى كتاب [آسمانى] داديم پس در مورد آن اختلاف شد و اگر از جانب پروردگارت وعده‏اى پيشى نگرفته بود قطعا ميان آنها داورى شده بود و بى گمان آنان در باره آن در شكى بهتان‏آميزند

ش 9- سوره: 12 , آیه:110

تا هنگامى كه فرستادگان [ما] نوميد شدند و [مردم] پنداشتند كه به آنان واقعا دروغ گفته شده يارى ما به آنان رسيد پس كسانى را كه مى‏خواستيم نجات يافتند و[لى] عذاب ما از گروه مجرمان برگشت ندارد

ش 10- سوره: 16 , آیه:110

با اين حال پروردگار تو نسبت به كسانى كه پس از [آن همه] زجر كشيدن هجرت كرده و سپس جهاد نمودند و صبر پيشه ساختند پروردگارت [نسبت به آنان] بعد از آن [همه مصايب] قطعا آمرزنده و مهربان است

لمه مورد نظر: 110 >>  تعداد تکرار: 20

ش 11- سوره: 17 , آیه:110

بگو خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد هر كدام را بخوانيد براى او نامهاى نيكوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسيار آهسته‏اش مكن و ميان اين [و آن] راهى [ميانه] جوى

ش 12- سوره: 18 , آیه:110

بگو من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مى‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد

ش 13- سوره: 20 , آیه:

آنچه را كه آنان در پيش دارند و آنچه را كه پشت‏سر گذاشته‏اند مى‏داند و حال آنكه ايشان بدان دانشى ندارند

ش 14- سوره: 21 , آیه:110

[آرى] او سخن آشكار را مى‏داند و آنچه را پوشيده مى‏داريد مى‏داند

ش 15- سوره: 23 , آیه:110

و شما آنان [=مؤمنان] را به ريشخند گرفتيد تا [با اين كار] ياد مرا از خاطرتان بردند و شما بر آنان مى‏خنديديد

ه مورد نظر: 110 >>  تعداد تکرار: 20

ش 16- سوره: 26 , آیه:110

پس از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد

ش 17- سوره: 37 , آیه:110

نيكوكاران را چنين پاداش مى‏دهيم

ش 18- سوره: , آیه:110

چون يارى خدا و پيروزى فرا رسد

ش 19- سوره: , آیه:110

و ببينى كه مردم دسته ‏دسته در دين خدا درآيند

ش 20- سوره: , آیه:110

پس به ستايش پروردگارت نيايشگر باش و از او آمرزش خواه كه وى همواره توبه‏پذير است

 

{ قال رسوالله} کتابی الله و عترتی   1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = 385شیعه385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد ریاضی قرآن فرقه 385 شیعه 385 مرد عالم 385 شهید بدین 385 فقط شیعه بحق میباشد بخدا اگر حنبلی شافعی هر کسی دیگر بود من قبول میکردم 

 

مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست همین بس که نام محمد علیست وصی خداوند به دوش نبی ست کعبه 97+13رجب تولد مولاء در کعبه=110 عالی علی بحق110 والله 73فرقه بر باطل است هر فرقه ای فکر میکند بحق میباشد ثابت کنید به ذات پروردگار فقط شیعه بحق میباشد

 

 

 

 مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست  اسلامه حقی 255+110علی=365 روز سال اسلام 132+92 محمد +110 علی+30 جزءقرآن کوثر =365 روزسال در زمان ظهور مهدی شهدای دعای عهد زنده و به یاری مولاء خواهند شتافت مومن به شما میگویند که نظر هم نمی دهید چون میدانید خدا قهرش میگیرد یه وقت نظر ندهید به زحمت میافاتید و خدا قهرش میگیره خدایا کسانی که نظر نمیدهند روز قیامت قیافه شان را هم نبینم حتی اگر سپاهی باشند و بسیجی 76 +85 = 161= 7 ثبع المثانی من القرآن العظیم   بسیجیان 136 علی به ابجد کبیر و صغیر 136 میباشد

 

 گفت پیغمبر به کعبه اینچنین نیست جز حیدر امیرالمومنینامیرالمومنین در کعبه دوشش کسی غیر از علی نیست جانشینه حق پیغمبر علیست چه مبارک سحری بودو چه فرخنده شبی لیه" القدر به کعبه علی دوش نبیست به ثنای اسم اعظم شده چون علی محمد بدرید کعبه ازهم شده بت شکن به کعبه اسدالله اعظم منجی عالم فدایت یا علی گفت پیغمبر به کعبه اینچنین نیست جز حیدر امیرالمومنین در عرش نوشته با خط جلی وارث خاتم بوود تنها علی آیه 124 بقره فقط خدا امام و پیامبر 124 هزار پیامبر را انتخاب میکند در غدیر خم دین کامل شدنه مردم نادان بجای تشحیح پیکر مطهر رسول خدا را رها و به نامردی تمام قصبخلافت

 

به ابجد فلسفه 255+110 علی = 365 روز سال فلسفه دین 319 شهید 319 +46 لا اله الا الله = 365 روز سال 6+5+3= 14 معصوم محمد 20+26 علی = 46 لا اله الا الله 46 = فروع دین 6+4= 10

 

خداوند سال را بخاطر 5 تن و 12 امام و 14 معصوم سال را 365 روز قرار دادضرب عالم امکان محمد استو جمال محمد علیست  ضرب 5 تن در خودش ضرب 12 امام در خودش ضرب  14 معصوم ضربدر خودش جمع سه ضرب میشود  365 روز سال  = 196+144+25= 365 روز ساله ابجد365  براهی اسلامیه 365شاه جهان 365 حجاب قرآن 365ابجد حق اسلامیه 365  قرآن طه 365روز سال 5+6+3= 14 معصوم ابجد کل 5پنج تن آل عباء 583 یگانه دینه الهیه اسلام ناب محمد و علی 583مکتب ابجد علیا 583نشانه حق اسلامه651-541 عمر ابوبکر= 110علی علی  ضرب عالم امکان محمد استو جمال محمد علیست یکی از برادران اهل سنت نمره 1000 داده و فرموده من با نمره 1000 شیعه شدم آفرین بر شما به هزارنام خدا قسم به ابجد محمد مصطفی 92 قسم 1092- 1202 سه خلیفه ناحق = 110 علی مولاء و مقتدای جهان است این آیه قرآن هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر ابحد ابوبکر و عمر و عثمان میباشد آیه 22 سجده  ان من المجرمین منتقمون1202  ما مجرمان را انتقامی سخت خواهیم گرفت به ابجد صغیر هم باز ابجد سه خلیفه کفر میباشد 74 دین اسلام 74 فرقه شد 74والشجرتها الملعونه 74فرقه شدن دین اسلام توسط سه بیمار 

 

بیمار   253-231 ابوبکر= 22 عمر 22 شیطان22 ابابکر 22 مقصر 22 دروغ 22 بدبختی 22 ملحد 22 هذیان22 لعنت 22 عمر22کور 22تکبر22 کید 22روباه 22 منکر 22 عمر22 شرابیا 22 شیطان22 بمکر22 ملحد22 تکبر22 کید22 دروغ 22 نیرنگ 22 منکر22 بدبختی 22 عمر 22 ابابکر22 شیطان 22لاشخورا 22 گور خر 22کن به ابجد خود حساب تف به روی آن جناب تف به روی هر کسی نادان بوود هم طرفدار ابوبکرو عمر عثمان بوود ابجد شیطان صفت منافق کفر به کسی میگویند که ۳۰ جزء قرآن را قبول ندارد به ابجد کفر منافق ۵۷۱ - ۳۰ جزء قرآن = ۵۴۱ ابجد ابوبکر و عمر ۵۴۱ مرگ کافر ۵۴۱ فلاکتی ۵۴۱ ابجد عمر و ابوبکر 541 فلاکتی 541قاتلی 541 مرگ کافر 541 ابجد عمر و ابوبکر 541 فلاکتی 541قاتلی 541 مرگ کافر 541 خفاش مقصری ١٢٠٢ بترتر١٢٠٢ 
خفاش ٩٨١-٤٤٠مقصری=٥٤١ابجدسه خلیفه [جهاد نکاح یا جهاد زناه با سلام به مسئولین تونس بفرمائید اگر شما نگران اسلامه حق 245 اسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه میباشد اگر شما نگران  میباشی این 600 نفر را به سوریه تحویل بده تا در 30 روز به آنها اسلامه حق  نشان داده شود و آموزشهای عقدیدتی دیده و به کشورشان باز گردند   پیامبر فرمود هر کسی از اسلامه حق 245 دوری کند دوزخی خواهد بود پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد قرآ ن فرقه 385 شیعه 385 مرد عالم 385 شهید بدین385 به والله به ذات خدا قسم اگر شما 385 میشدید من قبول میکردم به ناموس محمد و علی قبول میکردم  شما هم حق را قبول بفرمائید تا با شیعیان در بهشت محشور شوید ان شاء الله     ظالم 971 منهای 430 مقصر = 541 ابوبکر و عمر 541 لعنت خدا بر ظالم و مقصر دین اسلام  عید= غدیر به ابجد ۱۲۱۴منهای ۱۲۰۲ ابجد ابوبکر و عمر و عثمان =۱۲حق۱۲اسلام ۱۲حکم خدا ۶۷۳ +۵۴۱ ابجد ابوبکر و عمر=غدیر ۱۲۱۴- ابجد سه خلیفه ۱۲۰۲= حق ۱۲ اسلام ۱۲ قلب ۱۲ جانها ۱۲ ساعت ۱۲ بماه ۱۲ حم۱۲به ابجد مردا شیطان ۶۱۵-۵۴۱ عمر و ابوبکر ۵۴۱مرگ کافر=فلاکتی۵۴۱ = ۷۴ ابجد صغیرسه خلیفه باعث ۷۴ فرقه شدن دین اسلام شدند74 و الشجرتها الملعونه74 به ابجد نقض اسلامی۱۰۹۲+ ۱۱۰ علی = ۱۲۰۲ ابجد ابوبکر و عمر و عثمان ۱۲۰۲حکم اسلام را نقض نمودندو عهد شکن شدندبعد از غدیر این سه خلیفه کافر شدند کسیکه عهد خود را بشکند کافر میشودبه ابجد مقصرا  431 +110علی =541  ابوبکر و عمر 541 +430 مقصر = 971 ظالم منهای 310 عمر = 661 عثمان مواظب باشید تلویزیون کانال 22 را نگاه نکنید کانال شیطان میباشد کانال 49 و 74و کانال 1202 کانال شیطان میباشد 

 

اعتراف عمر به جنایات خویش در نامه ای به معاویهعلامه مجلسی(ره)در بحارالانوارمجلد30 صفحه287 رقم151 باسند مذکور ازابوحسين محمدبن هارون بن موسی التلعكبري ازپدرش ازابوعلي محمد بن همام ازجعفربن محمد بن مالک الفزاری از عبد الحمن بن سنان صيرفي از جعفربن علی حوار ازحسن بن مسکان از مفضل بن عمر جعفی ازجابر جعفی از سعيد بن مسيب که:

زمانی که حسين بن علی(صلوات الله عليهما)کشته شدوخبر شهادت وبريدن سر آنحضرت و بردن آن نزد يزيد ابن معاویه (لعنهما الله)وکشته شدن هیجده نفر از اهل بیت و پیجاه و سه نفر از شیعیان و علی اصغر که طفلی شیر خوار بود در پیش رویش و اسیر شدن ذریّه آنحضرت در مدینه منتشر شد و مجلس ماتم در حضور زنان پیامبر(صلّ الله علیه وآله وسلّم)درخانه ام سلمه و در خانه های مهاجرین و انصار بر پا گردید؛پس عبدالله بن عمربن خطاب(لعنهما الله) فریادزنان،لطم زنان وگریبان چاک زنان! از خانه اش بیرون آمد و می گفت:«ای گروه بنی هاشم و قریش ومهاجرین وانصار!آیارواست این کارها نسبت به رسول خدا واهل بیت و ذریّه اش در حالی که شما زنده اید و روزی می خوریدو در برار یزید ساکت بنشینید؟»،پس از مدینه خارج شد ودر تمام روز و شب مردم را تحریک می کرد و به شهری وارد نمی شد مگر اینکه فریاد می کشید و اهالی شهر را بر علیه یزید می شورانید،تا اینکه اخبار به یزید نوشته شد.
پس از گروهی از مردم عبور نکرد مگر اینکه به حرف هایش گوش دادند و یزید را لعن کردند و می گفتند:«این عبدالله بن عمر(لعنهما الله)خلیفه رسول خداست که کار یزید را با اهل بیت رسول خدا انکار می کندومردم را به نفرت جستن ازیزید می خواند؛هرکه اورا یاری نکند دین ندارد ومسلمان نیست».مردم شام مضطرب شدند،عبدالله بن عمر(لعنهما الله)  به سوی دمشق روانه شد و عده از مردم به دنبالش بودند،پس خبرچین یزید(لعنه الله)وارد شد و خبر به ورودش داد و عبد الله می آمد در حالی که دست بر فرق سرش گذاشته بود ومردم شتابان از جلو و عقب او حرکت می کردند.
یزید گفت:«هیجانی از هیجانهای ابامحمد(کنیه عبدالله بن عمر(لعنهما الله))   است،به زودی به اشتباه خود پی خواهد برد!سپس به او اذن مجلس خصوصی داد؛عبدالله بن عمر داخل شد وفریاد زنان می گفت:«داخل نمی شوم ای امیرالمؤمنین!با اهلبیت محمد (صلّ الله عليه و آله) کاری کرده ای که اگر تُرک و روم توانایی داشتند روا نمی داشتند آنچه را که تو روا داشتی و نمی کردند آنچه را که تو کردی.از این بار گاه دور شو تا مسلمانان کسی را که از تو سزاوار تر است انتخاب کنند».یزید به او مرحبا گفت وتواضع کرد و او را به سینه خود چسبانید و گفت:ای ابا محمد!هیجان زده نشو و فکر کن وچشم و گوشت را باز کن.در باره پدرت عمربن خطاب(لعنه الله)   چه میگویی؟آیا هدایت کننده و هدایت شده و خلیفة رسول الله(صلّ الله عليه و آله)ویاور او و پدر زن اوکه خواهرت حفضه باشد نبود؟آیا کسی نبود که به رسول الله(صلّ الله عليه و آله)گفت:«لات و عزّی آشکارا پرستش می شوند و الله در نهان»؟
عبد الله بن عمر(لعنهما الله)گفت:«همانطور است که وصف کردی،در باره اش چه میخواهی بگویی؟»
یزید(لعنه الله)گفت:پدرتو حکومت شام را به پدرم داد یاپدر من خلافت رسول الله را به پدر تو داد؟ عبدالله بن عمر گفت:پدر من حکومت شام را به پدر تو داد. گفت:ای ابامحمد!آیابه سبب پدرت وعهدی که با پدر من بست راضی می شوی؟یا راضی نمی شوی؟ عبدالله گفت:راضی می شوم دوباره پرسید:آیا به سبب پدرت راضی می شوی؟ گفت: بله
سپس یزید(لعنه الله)بادستش(به نشانه پیمان و عهد)به دست عبد الله زد و گفت: بیا تا آنرا بخوانی! پس برخاست و با او رفت و سپس وارد مخزنی از خزائن او شدند؛پس یزید(لعنه الله)صندوقی را خواست و در آنرا باز کرد و از آن جعبه ای قفل شده و مهر شده بیرون آورد؛آنرا هم باز کردو طوماری که در پارچظ ابریشمی سیاهی پیچیده شده بود بیرون آورد و آنرا با دستش باز کرد و گفت: ای ابامحمد! آیا این دست خطّ پدرت هست یانه؟ گفت آری به خدا.پس طومار را از دست یزید(لعنه الله)  گرفت وبوسید! یزید(لعنه الله)به او گفت:بخوان.و عبد الله بن عمر(لعنه الله)  آن نامه را خواند، پس در آن نامه ایچنین نوشته بود:
« بسم الله الرحمن الرحیم؛آن کسی که مارا باشمشیر وادار کرد که به او اعتراف نمائیم،اقرار کردیم درحالی که سینه ها از خشم و غضب خروشان،وجانها آشفته و مشوّش،و نیت ها و دیدگان در شک و تردید بود،بدان جهت از او اطاعت کردیم که شمشیر قوم و قبیلة یَمَنی خود رااز سر ما بردارد و آن کسانی از قریش که دست از دین آباء و اجدادی خود برداشته بودند مزاحم ما نشوند.به بت«هبل»ودیگربتان و«لات»و«عزّی»قسم که عمر از آنروز که آنها را پرستیده هرگز دست از آنها برنداشته،پروردگار کعبه را نپرستیده و گفتاری از محمد را تصدیق ننموده است مگربه جهت حیله و بدست آوردن فرصت مناسب و ضربه زدن به او،او سحر و جادوی بزرگی برای ما آورد که به سحر های بنی اسرائیل با موسی و هارون و داوود و سلیمان و پسرمادرش،عیسی،افزود و سسحر و جادوی همة آنان را او یک تنه آورد و برآنان این نکته را افزود که اگر او را باور داشته باشند، باید این نکته را بپذیرند که او سالار و آقای ساحران است.
پس ای پسر ابوسفیان!پیرو سنت و دین خود و قوم خودت باش و عمل به همان چیزی که گذشتگان تو برآن بودند،به انکار این بنای کعبه که عقیده دارند که پروردگارشان به آمدن طواف این خانه امر کرده و آن را برایشان قبله قرار داده است و خیال کردند که آن خانه خداست،وفادار باش وبه نماز و حجّشان که رکن دین خود قرار داده و می پندارند که از جانب خداست توجهی نداشته باش!
از جمله کسانی که محمد را یاری کردند این سلمان فارسی طمطمانی(کسی که زبانش فصیح نیست)است به نام روزبه.و گفتند که به محمد وحی نازل شده است: 
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ»(آل عمران:96) و می گویند خداوند گفته است : «قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ»(بقره:144)  
آنان نمازشان را برای سنگها قرار داده اند،اگر نبود سحر او چه چیز باعث می شدکه ما از پرستش بتان دست برداریم؟ با اینکه آنها هم از سنگ،چوب،مس،نقره وطلاست؟به لات و عزی قسم که دلیلی برای دست برداشتن از اعتقاد دیرین خود نداریم،اگرچه سحر و به اشتباه اندازی کنند.تو با چشم باز بنگر و با گوش شنوا بشنو،با جان و دلت در اوضاع آنها فکر کن وشکر کن لات و عزی و خلافت سید رشید عتیق بن عبد العزّی(کنیّة ابوبکر(لعنه الله))را بر امت؛ وحکومت او بر اموال و خونها و دین و جانها و حلال و حرام امت و جمع کردن حقوق،که انها گمان میکردند برای خدا جمع می کنند تا با ان اعوان و انصار خود را زیاد کنند،پس ابو بکر به سختی و درستی زندگی کرد،در ظاهر خضوع و خشوع می کرد و درباطن سرسختی و نافرمانی داشت و غیر از همراهی با مردم چاره ای نمی دید.
والبته من برستارةدرخشان و نشان پرفروغ و پرچم پیروز و توانمند بنی هاشم که حیدر نامیده می شد و داماد محمد شده و با همان دختری که بانوی زنان جهانیان قرار داده و فاطمه اش نامیده اند ازدواج کرده بود،حمله بردم تاآنجا که بر در خانه علی و فاطمه و فرزندانشان حسن و حسین و دختراشان زینب و امّ کلثوم و کنیزی به نام فضّه،به همراه خالد بن ولید و قنفذ غلام ابوبکر و دیگر یاران ویژه خود رفتم.به شدت در را کوبیدم،کنیز آن خانه پرسید:کیست؟به او گفتم:به علی بگوکار های بیهوده را رها کن و به خودت وعده خلافت نده،خلافت از آن تو نیست،از آن کسی است که مسلمانان او را اختیار کنند و بر گردش جمع شوند.قسم به پروردگار لات و عزّی که اگر کار به ابو بکر واگذار می شد،از رسیدن به آنچه که رسید ناتوان بود یعنی جانشینی ابن ابی کبشه(کنیه ای که به حضرت رسول اکرم(صلّ الله عليه و آله)داده بودند و آن ملعون ازل و ابد(لعنه الله)به کار برده است).اما من چهرة واقعی خود را برایش گشودم وچشمانم را باز کردم.
ابتدا به قبیله نزار و قحطان گفتم:خلافت جز در قریش نمی تواند باشد،تاوقتی که از خداوند اطاعت می کنند از آنان اطاعت کنید!و این را فقط و فقط به این جهت گفتم که پسر ابو طالب در جنگهای محمد خونها ریخته بود و دُیُون او را که هشتاد هزار درهم بود ادا کرده بود و سفارشهای او را انجام داده بود و قرآن را جمع کرده بود و به ظاهر باطنش حکم می کند؛و همچنین به سبب گفتار مهاجرین که وقتی به آنان گفتم که امامت از قبیله قریش است،گفتند:«او أصلَعُ البَطین (دو لقب امیر المؤمنین عليه السلام است) همان کسی که رسول خدا برای او از تمامی امّت بیعت گرفت و ما در چهارجا او را به لقب امیر المؤمنین سلاو تحیّت گفتیم،ای قریش،اگر شما فراموش کردید ما فراموش نکرده ایم؛بیعت وامامت و خلافت و وصایت پیامبر،حقّی واجب وامری صحیح بوده نه بیهوده و ادّعایی». 
پس ما آنان را تکذیب کردیم ومن چهل نفر را وادار کردم که شهادت دهند که محمد گفته است که امامت با انتخاب و اختیار مردم است.در این هنگام انصار گفتند:ما از قریش سزاوار تریم زیرا ما به آنان پناه داده،یاریشان کردیم،و مردم به سوی ما هجرت کردند،اگر قرار باشد کسی که این مقام مربوط به اوست مشخص شود پس این مقام با وجود ما از آن شما نیست.وگروهی دیگر گفتند:یک امیر از ما ویک امیر از شما باشد.
به آنان گفتیم:چهل نفر گواهی دادند که امامان از قریش می باشند؛پس گروهی پذیرفتند و گروهی منکر شدند و با یکدیگر به نزاع پرداختند.پس من در حالی که همه می شنیدند گفتم:(امیر)آن کسی است که از همه مسن تر و از ملایمتر باشد.گفتند:که را می گویی؟ گفتم:ابوبکر را که رسول خدا او را برای نماز جماعت مقدم داشت ودر روز بدر در زیر سایبانی با او به مشورت نشست و رأی او را پسندید؛و در غاربا او بود و دخترش عایشه را به او داد و او را امّ المؤمنین نامید.ناگهان بنی هاشم با عصبانیت و خشم جلو آمدند؛زبیر از آنان پشتیبانی کرده در حالی که شمشیرش را از نیام در آورده بود گفت: یا با علی بیعت می شود یا این شمشیر من گردنی را راست نخواهد گذاشت!گفتم: زبیر،انتسابی به بنی هاشم فریادت را در آورده است،مادرت صفیّه دختر عبد المطلّب است.
گفت:قسم به خدا این شرافت بزرگ و افتخار من است،ای پسر حنتمه(مادر،خواهر وعمّةعمر(لعنه الله))و ای پسر صهّاک(مادر حنتمه که کنیزی بود معروف به زنا دادن)ساکت باش ای بی مادر!و سخنی گفت که چهل نفر از حاضران در سقیفه بنی ساعده از جا برخاسته و به او حمله ور شدند.به خدا سوگند نتوانستیم شمشیر را از دستش بگیریم مگر وقتی که او را بر زمین افکندیم،با اینکه هیچکس به یاری و کمک او نیامده بود. 
من به سرعت خود را به ابو بکر رسانده با او دست داده بیعت کردم و به دنبال من عثمان بن عفان و دیگر حاضران در سقیفه غیراز زبیر چنین کردند؛به او گفتیم: یا بیعت کن یا تو را می کشیم!بعد مردم را از او دور ساخته گفتم:مهلتش دهید،او از روی خود خواهی و نخوت نسبت به بنی هاشم به خشم در آمده است.دست ابو بکر را در حالی که از ترس می لرزید گرفته و سر پا نگه داشتم و او را که عقلش مخلوط گشته بود و نمی دانست چه می کند،بر روی منبر محمد نشانیدم.به من گفت: ای ابا حفض!از خشم علی بیمناکم.گفتم:علی به تو کاری ندارد[و سر گرم کار دیگری است] ابو عبیدة حرّاح نیز در این کار به من کمک کرد و دست ابو بکر را گرفته به سمت منبر می کشید و من از عقب او را به جلو می راندم مانند بزغاله ای که به سوی کارد قصاب با دست و پای لرزان کشانده می شود.بر روی منبر ایستاد در حالی که گیج و سرگردان بود به او گفتم:سخنرانی کن و خطبه بخوان! زبانش بند آمده،به وحشت افتاده و از سخن باز ایستاده بود.از ناراحتی دست خود را گاز گرفتم.به او گفتم: تو را چه شده؟[چرا گیج هستی؟]و او هیچ نمی گفت.میخواستم او را از منبر به زیر آورم و خود جای او را بگیرم؛ترسیدم مردم نسبت به آنچه در باره اش گفته بودم سرزنشم کنند.مردم(با دیدن این صحنه) پرسیدند:چه طور از فضل او گفتی؟آیا از رسول خدا در بارة او چیزی شنیده ای؟ گفتم:از فضل او از زبان رسول الله چیز هایی شنیده ام که آرزو دارم ای کاش مویی بودم بر سینة او و حکایتی با او دارم.پس گفتم: یا سخنی بگو یا از منبر پایین بیا!والله در صورت من چنین دید و فهمید که اگر از منبر پایین بیاید من بالای منبر میروم ومی گویم چیزی را که به گفتار او منجر نشود!بالاخره با صدایی ضعیف و ناتوان گفت:ولایت شما را به عهده گرفتم اما با وجود علی در بین شما بهترینتان نیستم.بدانید من شیطانی دارم که بر من مسلّط شده و مرا وسوسه می کند و خیر مرا در نظر ندارد(مقصود نحسش دومی ملعون است(لعنهما الله))پس هرگاه در کاری لغزشی حاصل شد مرا به راه راست بیاورید که در مویی و پوستی به شما ستم نکنم،برای خودم و شما استغفار می کنم. و از منبر پایین آمد در حالی که مردم به او خیره شده بودند،دستش را گرفتم وفشار دادم و او را نشانیدم؛مردم برای بیعت با او جلو آمدند،من در کنارش نشستم تا او را و کسانی را که بخواهند از بیعتش سر باز زنند بتر سانم.اوگفت: علی ابن ابی طالب چه کرد؟ گفتم:او خلافت را از گردن خود برداشت و به خاطر آنکه مسلمانان کمتر اختلاف داشته باشند،به اختیارآنان گذاشت و خودخانه نشین شده است.پس مرم بیعت می کردند درحالی که اکراه داشتند.
پس زمانیکه بیعت او فراگیر شد به ما خبر رسید که علی، فاطمه و حسن و حسین را به در خانه های مهاجران و انصار می برد و بیعت ما را با خودش در چهار موضع یاد آوری و آنان را تحریک می کند.مردم شبانه به او نوید یاری می دهند ولی صبح فردا از وعده خود بر می گردند.
پس به خانة علی رفتم تا از او بخواهم از خانه بیرون بیاید. کنیزش فضّه پشت در آمد به او گفتم:به علی بگو برای بیعت با ابوبکر بیرون بیاید چون مسلملنان با او بیعت کرده اند! فضّه گفت:امیر المؤمنین مشغول است.گفتم:این سخن ها را واگذار(وبهانه نیاور) بگو بیرون بیاید والّا داخل میشویم و به زور  بیرونش می کشیم!
پس فاطمه پشت در آمد،ایستاد و گفت:ای گمراهان دروغگو چه می گویید و چه می خواهید؟
گفتم ای فاطمه! گفت: ای عمر چه می خواهی؟ گفتم :چرا پسر عمویت تو را برای پاسخگویی فرستاده و خود پشت پرده نشسته؟ گفت:ای بد بخت!طغیان و سرکشی تو مرا از خانه بیرون آورده است تا حجّت و دلیل بر تو و بر هر گمرا هی ثابت شود.گفتم:این یاوه ها و حرفهای زنانه را کنار بگذار و به علی بگو بیرون بیاید.فاطمه گفت: محبت و احترامی دربین نیست،آیا مرا از حزب شیطان می ترسانی ای عمر با این که حزب شیطان ضعیف است؟گفتم:اگر علی بیرون نیاید هیزم فراوانی می آورم و خانه را با هر که در آن است می سوزانم تا اینکه برای بیعت بیاید.پس تازیانة قنفذ را گرفته بر او زدم و به خالد بن ولید گفتم:تو و همرا هانت به سرعت بروید وهیزم جمع کنید و گفتم:آن هیزم ها را آتش خواهم زد.
فاطمه گفت:ای دشمن خدا و دشمن رسول خدا و دشمن امیر المؤمنین!پس دستش را بر در گذاشت تا مانع من از باز کردن در شود. به طرف در رفتم،استقامت کرد؛با تازیانه بر دست هایش زدم،به دردش آورد،صدای ناله و گریه اش را شنیدم.نزدیک بود دلم بسوزد و برگردم که به یاد کینه های علی و حرص و ولع او در ریختن خون بزرگان عرب و نیرنگ محمد و سحرش افتادم؛پس در حالی که او خود را به در چسبانده بود تا مانع شود با تمام توان لگدی به در زدم [ناگهان] فر یادی کشید که گمان کردم مدینه زیر و رو شد،وصدا زد:«ای بابا ای رسول خدا این چنین رفتار می شود با حبیبه ات و دخترت،آه ای فضّه!مرا بگیر به خدا قسم فرزندی که در شکم داشتم کشته شد» صدای ناله اش را از درد سقط در حالی که به دیوار تکیه داده بود شنیدم.در را باز کردم و داخل شدم،به من چنان رو کرد که چشمهایم تاریک شد.از روی مقنعه طوری بر دو گونه اش زدم که گوشواره ها پاره شد و به زمین ریخت.
علی از خانه بیرون آمد.همینکه چشمم به او افتاد،به سرعت از خانه خارج شده(وفرار کردم) به خالد و قنفذ و همرا هانشان گفتم:از گرفتاری بزرگی رها شدم[و در روایت دیگر:جنایت بزرگی مرتکب شدم که بر خود ایمن نیستم،این علی است که از خانه بیرون آمده،من و همه شما توان مقاومت در برابر او را نداریم].علی خارج شد،در حالی که فاطمه دست برد تا پیشانی خود را ظاهر کند و به خدا استغاثه کند،علی چادر بر او کشید و گفت:ای دختر رسول خدا!خدا پدرت را رحمت بر عالمین مبعوث کرد؛قسم به خدا اگر نقاب از چهره برداری و هلاکت این خلق را بخواهی قطعاً دعای تو را اجابت می کند واز این ها بشری بر روی زمین باقی نمی ماند.چون تو و پدرت نزد خدا بزرگتر از نوح هستید که به خاطر(دعای)او همه اهل زمین و خلق زیر آسمان را هلاک کرد مگر آنها که در کشتی بودند. و قوم هود را به سبب تکذیب پیامبرشان هلاک کرد و قوم عاد را به باد صرصر و قوم ثمود را با دوازده هزار نفر به اطر کشتن آن ناقه و بچه اش عذاب کرد. منزلت تو و پدرت نزد خدا بالا تر از هود است و تو ای سیّدة زنان جهان بر این خلق نگون بخت موجب رحمت باش و موجب عذاب مباش.
درد سقط بر او شدید شد،داخل منزل شد و فرزندی سقط کرد که علی او را محسن نامیده بود. 
من جمعیت زیادی در آنجا جمع کردم،اما نه بدان جهت که از کثرت آنها در مقابل علی کاری ساخته باشد بلکه برای دلگرمی خودم.او را در حالی که کاملاً در محاصره بود با اکراه و اجبار از خانه اش بیرون آورده برای بیعت گرفتن به جلو راندم. پس به راستی من به علم و یقینی که در آن شکی نیست می دانم که اگر من و همه اهل زمین تلاش می کردیم که او را بر این کار وادار کنیم نمی توانستیم اما (خودش آمد ) به خاطر چیز هایی که در دل داشت که من آنها را می دانم اما هم اکنون نمی گویم.
پس زمانی که به سقیفة بنی ساعده رسیدم،ابوبکر و اطرافیانش به تمسخر علی برخاستند. پس علی به من گفت:«ای عمر!آیا می خواهی در آنچه که به تأخیر انداخته ام شتاب کنم؟» گفتم: نه؛یا امیر المؤمنین! به خدا قسم خالد ابن ولید[سخنان]مرا شنید و به سرعت نزد ابو بکر رفت (وبازگوکرد)؛ابو بکر سه مرتبه در حالی که مردم می شنیدند گفت: مرا با عمر چه کار؟ 
هنگامی که علی داخل سقیفه شد ابو بکر به سمت او آمد؛گفتم: ای ابالحسن به تحقیق[با ابو بکر]بیعت کردی پس برگرد! ولی اکنون شهادت می دهم که علی با ابو بکربیعت نکرد و دستش را به سمت او دراز نکرد و من نمی خواستم پافشاری کنم مبادا در آنچه که در مورد من به تأخیر انداخته بود تعجیل کند،و ابو بکر به خاطر ترس و اظطرابی که از علی داشت، آرزو می کرد که کاش علی را در آنجا نمی دید!
و علی از سقیفه برگشت؛ از اوضاع او پرسیدیم(که کجا رفته است؟) گفتند: به سوی قبر محمد رفته و در آنجا نشسته است.پس من و ابو بکر بر خاستیم و دوان دوان به سمت او حرکت کردیم در حلی که ابو بکر [در راه]می گفت: وای بر تو ای عمر!با فا طمه چه کردی؟والله این کار زیانی آشکار است.گفتم:بزرگترین مشکلی که برای توست این است که با ما بیعت نکرد،و چندان مطمئن نیستم که مسلمانان اطرافش را نگیرند.
گفت:حالا می خواهی چه کنی؟ گفتم: تو وانمود می کنی(باید وانمود کنی)که او در کنار قبر محمد با تو بیعت کرده است.
پس به او رسیدیم در حالی که قبر را قبله قرار داده ، دست برخاک قبر نهاده بود و اطرافش را سلمان و اباذر و مقداد و عمار و حذیفه پسر یمان اطرافش را گرفته بودند؛پس روبرویش نشستیم،و به ابو بکر اشاره کردم که دستش را مانند علی روی قبر بگذارد و دستش را به دست علی نزدیک کند؛پس آن کار را انجام داد؛و من دست او را گرفتم تا به دست علی بکشم و بگویم که علی بیعت کرده است،اما علی دستش را بر گرفت.من و ابو بکر برخاستیم(وحرکت نموده)در حالی که پشت به آنها کرده بودیم و من می گفتم:خداوند علی را جزای خیر دهد وقتی به کنار قبر رسول الله حاضر شدی از بیعت با تو خود داری نکرد!
پس ابوذر- جندب بن جنادةغفاری-از بین آن جماعت فریاد زنان  برخاست و می گفت: ای دشمن خدا به خدا قسم علی با یک بردة آزاد شده(ابوبکر) بیعت نکرد؛و پیوسته هرقت گروهی با ما رو برو می شدند یا ما قومی را ملاقات می کردیم خبربیعت کردن علی را به آنها می دادیم و ابوذر(حرف)ما را تکذیب می کرد.
والله[علی]  نه با ما در خلافت ابو بکر بیعت کرد و نه در خلافت من و نه با کسی که بعد از من است بیعت خواهد کرد و دوازده نفر از اصحابش هم نه با ابی بکر و نه با من بیعت نکردند.
پس ای معاویه چه کسی غیر از من کار من را انجام داد و دشمنی های گذشته را آشکار کرد ؟اما تو و پدرت ابو سفیان و برادرت عتبه؛ آنچه که در تکذیب محمد و نیرنگ با او و رهبری فتنه هایی در مکه و طلب  عده ای در کوه حراء برای قتلش کردید و گرد آوری احزاب و جمع آنها بر علیه او و سوار شدن پدرت بر شتر در حالیکه احزاب را رهبری می کرد و قول محمد(در بارة او) که:«خدا لعنت کند راکب(سوار)وقائد (کشندة افسار شتر)وسائق(رانندة شتر از عقب)را»و پدرت راکب و برادرت قائد و تو سائق بودی؛ می دانم.
و مادرت هند را فراموش نمی کنم که بسیار به وحشی بخشید تا برای «حمزه» کمین کند، همانی که او را در سرزمینش «اسد الرحمن» می خواندند،و با نیزه او را بزند.(پس چنین کرد)ودلش را شکافت و جگرش را بیرون کشید و آن را نزد مادرت آورد؛پس محمد به واسطة سحرش پنداشت که زمانی که هند جگر حمزه را داخل دهان کند تا آن را بخورد سنگ خواهد شد؛ پس او جگر را از دهان بیرون انداخت.پس محمد و یارانش او را آکله الأکباد(خورندة جگر ها، همان هند جگر خوار)نامیدند. ونیز کلام او را درشعرش برای دشمنی محمد ویارانش فراموش نکرده ام:     
ما دختران طارق هستیم که بر فرش های گرانبها راه می رویم
مانند در در گردنبند و مشک در فرق سر هستیم‏
اگرمردان به ما رو کنند دست به گردن می شویم و اگر پشت کنند
بدون محبت جدا می شویم
و زنان اطرافش در لباسهای زرد بدن نما صورتها و مچ دستها و سر های خود را نمایان کرده بودند و مردان را بر جنگ با محمد حریص می کردند؛براستی که شما به میل و رغبت اسلام نیاوردید ودر روز فتح مکه فقط و فقط از روی زور و اجبار اسلام آوردید پس محمد شما را اسیر آزاد شده قرار داد و زید برادر من و عقیل برادر علی ابن ابی طالب و عمویشان عباس را  مثل آنان قرار داد،و در دل پدرت همچنان خشم و کینه بود پس گفت: به خدا قسم ای پسر ابی کبشه(کنیه ای که به پیامبر (صلّ الله عليه و آله)داده بودند)مدینه را بر علیه تو از سواره و پیاده پر می کنم و بین تو و این دشمنان جدایی می افکنم.محمد در حالی که به مردم اعلام می کرد و می فهماند که از باطن و آنچه که در دل اوست خبر دارد گفت:ای ابا سفیان! الله مرا از شر تو نگه دارد. و محمد برای مردم چنان نمایان می کرد که أحدی بر این منبر با لا نمی رود(به حکومت نمی رسد) مگر من و علی و کسانی از اهل بیتش که به دنبال او می آیند. پس سحرش باطل شد و تلاشش بی نتیجه ماند و ابو بکر بر فراز منبر رفت و من بعد از او بالا رفتم؛و ای بنی امیه امیدوارم شما بعد از من چوبه های طنابهای این (خیمة)خلافت باشید(به حکومت برسید)؛ بدین جهت  تو را والی شام کردم و بر تو مُلک آن را مباح کردم وتو را در آن شناساندم تابا گفتار محمد در بارة شما مخالفت کرده باشم. و باکی ندارم که محمد شعر یا نثر بگوید!براستی که او گفته است:به من وحی می شود و از پروردگارم نازل شده:«وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ(اسراء:60)» پس ای بنی امیه پنداشت که آن شجرة ملعونه شما هستید؛پس هر زمان که توانست دشمنی اش را با شما ظاهر کرد،همچنانکه هاشم(جدّ سوم پیامبر (صلّ الله علیه و آله و سلّم)) و بنی هاشم پیوسته دشمنان  بنی عبدشمس(جدّ سوم معاویه (لعنه الله) ) بودند.ای معاویه،من با این شرح و بسطی که از جریانات به توکردم،خیرخواه،ناصح و دلسوز تو می باشم و ترسانم از کم طاقتی وکم حوصلگی و کم صبری توکه عجله کنی در آنچه که به تو وصیت کردم و اختیار شریعت و امت محمد را به تو دادم؛ و مخالفت خود را به طعنه یا به شماتت به موت آشکار کنی یا آنچه را می گویند رد کنی یا در انجام آنچه آورده است کوتاهی کنی و هلاک شوی و آنچه من بالا بردم به زیر بکشی و آنچه من ساختم خراب کنی.کاملاً بر حذر باش و هر زمان که در مسجد محمد داخل شدی و بر منبر او رفتی به ظاهر او را در هر چیزی که آورده است تصدیق کن! با رعیت خود درگیر مشو و اظهار دلسوزی و دفاع از آنها را بنما و نسبت به آنها حلیم و بردبار باش و نسیم عطا و بخشش خود را نسبت به آنها بگستر؛وبر تو باد که بین ایشان اقامة حدود کنی و به آنان چنین نشان مده که حقی از حقوق الهی را واگذار می کنی،واجبی را ناقص مگذار و سنت محمد را تغییر مده که در این صورت امت را بر ما شورانده ای؛ بلکه آنها را از همان محل آرامش و امنیتشان بگیر و به دست خودشان آنان را بکش و با شمشیر خودشان نابودشان ساز! بر آنان ریاست کن اما از جنگ با انان بپرهیز.نرمی کن و از ایشان چیزی کم نگذار.برای آنان در مجلس خود جا بازکن و در محل نشستن خودت احترامشان کن و ایشان را به دست رئیس خودشان به قتل برسان.خوش رویی ات را ظاهر کن و خشمت را فرو خور،و آنها را عفو کن تا تو را دوست داشته باشند و اطاعتت کنند.
بر خودمان و بر تو از حرکت علی و دو فرزندش حسن و حسین ایمن نیستم پس اگر به همرا هی گروهی از امت توانستی با آنان پیکار کنی انجام بده و به کار های کوچک راضی مشو و به کار های بزرگ روکن و وصیت و عهد مرا حفظ کن،آن را پنهان نموده آشکار نکن و امر و نهی مرا امتثال کرده و گوش به فرمانم باش؛و از مخلفت با من بپرهیز و راه پدرانت را پیش گیر و انتقام خود را بگیر و پیرو آثار پدرانت باش.
پس هرچه بود از پنهان و آشکار برایت بیرون ریختم و مطلب را با این شعر به پایان می برم:
1.    ای معاویه!قوم پیامبر کارشان بالا گرفته به خاطر کسی خلق را از بتهایشان جدا کرد
2.    میل کردم به دینشان پس مرا به شک انداخت،پس دوری کن از دینی که پشتم به آن شکسته شد
3.    اگر فراموش کنم فراموش نمی کنم ولید و شیبه را و عتبه و عاص که در جنگ بدر به زمین افتادند
4.    در زیرغلاف قلب سوزشیاز فقرشان است ابوحکم همان شخص کوچک وفقیرشده از فقر.
5.    انتقام این مردم را با ظاهر کردن شمشیر های هندی و نیزه های قاطع بگیر.
6.    و به گروه مردان شام بپیوند ایشان شیرانند و باقی دربیشه های دشوار.
7.    در فاسد کردن دینی که در گذشته برای آورد و پر از سحر و جادو بود سعی کن.
8.    و کینه های گذشته را طلب کن در حالی که بدی دینی که تمام بنی نضیر را فرا گرفته آشکار می کنی.
9.    جز به وسیلة دینشان به انتقام موفق نمی شوی پس با شمشیر قوم گردنهای قوم بنی عَمرو را جدا کن.
10.    به این امید ولایت شام را به تو دادم که تو سزاوار تری  که بر گردی به دین حدت صخر.
راوی می گوید:چون عبد الله بن عمر(لعنه الله)عهد و وصیت پدرش(لعنه الله)را خواند،به طرف یزید(لعنه الله)رفت و سر او را بوسید و گفت:ای امیرالمؤمنین،الحمدلله که این خارجی پسر خارجی را کشتی!والله پدرم این چیزهایی برای پدر تو گفت برای من نگفت،والله أحدی از امت محمد به این گونه که نسبت به من محب و راضی باشد نمی بیند .
پس یزید(لعنه الله)بهترین جائزه و احسانش را به او کرد و او را با احترام بدرقه نمود.پس عبدالله بن عمر(لعنه الله)از نزد او خندان بیرون آمد.مردو به او گفتند:به تو چه گفت؟ پاسخ داد:سخن راستی گفت،ومن قطعاً دوست داشتم که در این کار با او شریک می بودم!پس به سمت مدینه برگشت و جوابش به هرکه ملاقاتش میکرد همین جواب بود.
و روایت شده است که یزید(لعنه الله) برای عبد الله بن عمر(لعنه الله)نامه ای آورد که در آن عهد و وصیت عثمان بن عفان(لعنه الله) بود و آن از این نامه غلیظ تر و پر خدعه تر و بزرگتر از آن عهدی بود که عمر(لعنه الله) به معاویه نوشت.پس زمانی که عبدالله بن عمر(لعنه الله) آن نامة دیگر را خواند،برخاست و سر یزید(لعنه الله) را بوسید و گفت: الحمدلله که این خارجی پسر خارجی را کشتی!بدان پدرم عمر به من از اسرارش مانند آنچه که به پدرت معاویه نوشته است،نوشته است،و بعد از این روز نمی بینم أحدی از امت و اهل و پیروان محمد را مگر اینکه نسبت به آنها هرگز خیر خواه نباشم.پس یزید گفت:ای پسر عمر!آیا در آن نامه شرح اسرار است؟...
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِِ وَلَعنَةُ اللهِ عَلَی أَعدائِهِم و مُخالِفيهِم و مُعانِديهِم وَ غاصِبِي حُقُوقِهِم و مُنکِري فَضَائِلِهِم أَجمَعِين مِنَ أَلآنِ إلَی قِيَامِ يَومِ أَلدِّينِ.



+ نوشته شده در دو شنبه 25 فروردين 1393برچسب:,ساعت 10:20 توسط امیر علی عرفانیان |




الله 18 سلطان 18 جانشین 18 مکتب18 جانشین 18 بدین 18 الله 18+64 دین = 82 امام 82 مهدی 82
جانشین حضر ت محمد ابن عبدالله 110 علی 110 جانشین اصلی آخرین پیامبر الهی 110 خلیفه اول امام واقعی
امشب شب قدرمی باشد23مهدی23رهبر23 طبیب23 الگوی 23جهان اسلام 23جانشینه 23 اصلی23ناب الله23 آئین23ملائک
سنگ کیسه صفرا اگه می خوای نمیری نخور نمکو روغنو شیرینی
قی کردن بهترین دوای جسم میباشد قی کردن از تجمع سنگ در کیسه صفراء جلو گیری می کند وقتی کیسه صفرا پر ش
به ابجد53 صلوات برمحمد53 احمد 53 علی26+27 فاطمه = 53 آل طاها آل یاسین53امام جانشین پیامبر53
شهید 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319راه الهی الله 319 شهید 319 فلسفه دین 3319
سردار سلیمانی آیا وقت آن نرسیده تا جنایتکاران را سر جایشان بنشانیم
نام تو اسم اعظم پروردگار است منتخب رسول ابن عم نبی عم یتساءلون عن نباء العظیم الذی هم فیه مختلفون ثم
دین الله اصل اسلام 59 مهدی 59 دین واقعی اسلام 59 دین الله شیعه59 شیعه اصل اسلامه59دین واقعی اسلام59
چرا هفت حرف در سوره ی حــمــد نیست؟ «ث ، ج ، خ ،ز ، ش ، ظ ،ف»
ظالم عالم مقصر عالم کیست بدبخت عالم کیست مذهب عالم کیست 740اندیشه شیطان740مقصرعمر740
مذهب الله محمد53فاطمه علی53سعادتمند ترین 53اهل بیت پیامبر53احمددین نمونه الله 53 53دین کامل الله 53
چرا هفت حرف در سوره ی حــمــد نیست؟«ث ،ج ،خ ،ز،ش،ظ،ف» قدرت علمی امام مهدی میتواند عرش رابه لرزه درآو
رهبر آسمانی الله 59مهدی 59آخرین امام دین اسلام59 دین الله 34+25 اصل اسلام=59 مهدی59دین واقعی اسلام59
دین۶۴ الله محمدعلی۶۴جانشین محمدعلی۶۴دین۶۴الله محمدعلی۶۴تنها برگزیده دین۶۴نماینده غدیری۶۴ اصحاب یمین
بیماری های سگ مهمترین بیماری سگ میرینه تو خونه بوگندشم میمونه
فرمانده دلاور دین اسلامی 110 علی 110 دین الهی 110ریاضی در قرآن فضائل امام علی از نظر دشمنان امام علی
کشته شدگان بت پرست که به دست با کفایت مولاء علی در جنگها بدر احد خندق تبوک و فتح مکه
کشته شد زهرای اطهر زان سبب گفته در قرآن تمام آیه ها حق با علیست